سه‌شنبه، مهر ۹

جشن مهرگان


جشن مهرگان، روز مهر از ماه مهر برابر با ۱۶ مهر در گاهشماری زرتشتی ایران می باشد.
به مناسبت برخورد روز مهر و ماه مهر در این روز، مطابق معمول هر ماه پس از برخورد روز و ماه هم نام، جشنی موسوم به جشن مهرگان برگزار می شود.



مهر روز شانزدهمین روز از هر ماه در گاهشماری اوستایی است و نام ماه هفتم هر سال ،که با آگاهی از سی و یک روزه بودن ماه های کنونی در نیم سال نخست بهار و تابستان ، جشن مهرگان برابر با دهم مهر ماه در گاهشمار نوین می باشد.

روزهای ماه در ايران باستان دارای نام خاص بودند كه روز شانزدهم هر ماه روز مهر بود. بنابراين روز مهر در ماه مهر (شانزدهم) مهمترين روز آيين هاي مهرگان بوده است. آيين های مهر (جشن مهرگان) پس از نوروز مهمترين جشن های ملی ايرانيان بوده است كه نوروز با بهار و شكوفه و نويد بركت آغاز می شد و مهرگان به خاطر پايان جمع آوری محصول و آغاز شش ماهه شب های طولانی تر و سرما.
در گذشته جشن مهرگان شش روز به درازا می انجامید. از روز شانزدهم مهر (روز مهر – مهرگان کوچک یا عمومی) آغاز و به روز بیست و یکم (روز رام – مهرگان بزرگ یا خاصه) پایان می یافت.




هزاران سال است که آیین های نوروز، مهرگان و سده در کنار یکدیگر همانند سه پایه ای استوار، پاسبان فرهنگ ایرانی بوده اند و برگزاری همین آیین های ساده ولی زیبا، همدلی ایرانیان را به همراه داشته است. جشن هایی که افزون بر شادمانی به گونه ای آبادانی را نیز برای مردمان به ارمغان می آورد.
در آغاز (مهر پشت) آمده که (مهر) از آفریده های اهورامزداست که برای نگاهبانی از پیمان مردم گماشته شده است و (مهر) از این رو فروغ و روشنایی است تا هیچ چیز از او پوشیده نماند و در سراسر جهان آنچه از راست و دروغ می گذرد و یا پیمانی شکسته می شود نزد داد آشکار باشد. (مهر) خورشید نیست بلکه (مهر) ایزد روشنایی و فروغ است.

در استوره های ایرانی جشن مهرگان از سوی دیگر ارزشمند است و آن پیروزی ایرانیان بر ضحاک تازی است. در شاهنامه حکیم فردوسی، ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، ابوسعید گرد یزدی در زین الاخبار و مسعودی در مروج الذهب ... به روشنی مناسبت این روز را پیروزی بر ضحاک می آورند. در مهرگان با فریاد دادخواهی آهنگری کاوه نام و با افراشته شدن درخش کاویانی و خیزش ایرانیان به رهبری فریدون هزار سال ستم و بیداد ضحاک به پایان می رسد. جالب آنجاست که پس از به زیر آوردن ضحاک، به جای کشتن وی او را به زنجیر می کشند، زیرا او هرگز نمی میرد و شاید هر آن خودکامگی باز گردد که این آماده بودن رمز پیروزی است.




پیدایش مهرگان
پیشینه ی جشن مهرگان به اندازه ی قدمت ایزدش، میترا است و تا آن جا که بن نوشت های موجود نشان می دهند، این جشن دست کم از دوران فریدون پیشدادی آغاز شده است که شاهنامه ی فردوسی به روشنی به پیدایش این جشن در دوران پادشاهی فریدون اشاره کرده است :

فریدون چو شد بر جهان کامکار                ندانست جز خویشتن شهریار
به رســم کیان تاج و تخت مهی               بیاراست  با  کاخ  شاهنشهی
به  روز خجسته ســر مهر ماه                 به  سر  بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشـت از بدی                 گرفتند  هر  کــس ره  بـخردی
دل  از  داوری هـا بپرداخـتـنـد                  به آیین، یکی، جشن نو ساختند
نـشـستـنـد فرزانگان،  شادکام                گـرفتند هـر یک ز یاقوت، جام
می روشن و چهره ی شاه نـَو                جهان  نو  ز  داد از سر ِماه نـَو
بـفـرمـود  تا  آتش  افـروخـتـنـد                همه  عنبر  و  زعفران سوختند
پـرستـیدن مهرگان دیـن اوسـت               تن آسانی  و خوردن آیین اوست
کنون  یادگارست  از و ماه مهر                 به کوش و به رنج ایچ منمای چهر


چگونگی برگزاری کنونی جشن مهرگان
امروزه هم میهنانمان چند روز مانده به پاییز با خانه تکانی به پیشباز پاییز و مهرگان می روند، در روز مهر از ماه مهر جلوی در خانه ها را آب پاشی و جارو کرده و پس از آن با رفتن به نیایشگاه ها و گردهم آمدن با تهیه ی خوراک های سنتی از یکدیگر پذیرایی می کنند و با سخنرانی، خواندن سرود و شعر و دکلمه جشن مهرگان را با شادی برپا می کنند. در برخی روستاهای کشور، جشن مهرگان همراه با اجرای موسیقی سنتی همراه است بدین گونه که در روز پنجم پس از مهرگان، گروهی از اهالی روستا که بیشتر آنان را جوانان تشکیل می دهند در تالار مرکزی یا نیایشگاه مرکزی روستا یا سرچشمه و قنات، گرد هم می آیند و «گروه ساز» را تشکیل می دهند، هنرمندان روستایی نیز با سُرنا و دف گروه را همراهی می کنند، آن ها با هم حرکت کرده و از یک سوی ِروستا و از نخستین خانه مراسم بازدید از اهالی روستا را آغاز می کنند و با شادی وارد خانه گلاب در دست افراد ریخته و آینه را در برابر چهره ی آن ها نگه می دارد و سپس «لــُرَک» را که فراهم نموده میان همه ی گروه پخش می کند، این آجیل مخصوص، مخلوطی است از تخم کدو، آفتابگردان، و نخودچی کشمش که همراه با شربت و نوشیدنی های دیگر پذیرایی می شود.




آنگاه یکی از افراد گروه ِساز که صدایی رسا دارد نام های کسانی را که پیش از این در این خانه سکونت داشته و درگذشته اند باز می گوید و برای همه ی آن ها آمرزش و شادی روان آرزو می کند. پس از آن بشقابی از لرک از این خانه دریافت می کنند و در دستمال بزرگی که بر کمر بسته اند می ریزند و از خانه بیرون می آیند و به خانه پسین می روند. چنان که در خانه ای بسته باشد برای لحظه ای بیرون خانه می ایستند و با بیان نام های درگذشتگان آن خانه، بر روان و فروهر آن ها درود می فرستند. کدبانوی هر خانه مانند همه ی جشن های ایرانی نخست آینه و گلاب می آورد و اندکی برخی از خانواده ها نیز پول و میوه برای استفاده در جشن مهرگان به گروه می دهند و برخی دیگر نیز نوعی نان مخصوص به نام «لورگ» درست می کنند و گوشت های بریان شده که به قطعات کوچکی تقسیم شده است همراه با سبزی داخل آن قرار داده به گروه می دهند. پس از پایان مراسم در نیایشگاه، موبد یا کدخدا، آجیل، میوه و نان و گوشت و سبزی گردآوری شده را در میان شرکت کنندگان پخش می کند. مردم تا آنجا که امکان دارد با لباس های ارغوانی یا سرخ گرد هم آمده و به پایکوبی و شادی می پردازند و هر یک چند نبشته ی شادباش (کارت تبریک) برای هدیه به همراه دارند.




سفره ی مهرگان 
خوان یا سفره ی مهرگانی نیز همچون سفره ی هفت سین نوروز و دیگر سفره های جشن های ایرانی، هفت چینی از میوه ها و خوراکی هاست همراه با شاخه هایی از درختان «سرو»، «مورد» و «گز» و شربتی از عصاره ی «هوم» (هَئومَه) که با شیر رقیق شده و نان مخصوص «لورگ» که روی پارچه ای ارغوانی گرد ِیک آتش دان چیده می شوند. هفت میوه همچون سیب، انار، ترنج، سنجد، بی (به)، انگور سفید، انجیر، کُـنار، زالزالک، ازگیل، خرمالو و ... آجیل ویژه ای از هفت خشکبار از جمله مغز گردو، پسته، مغز فندق، بادام، تخمه، توت خشک، انجیر خشک، نخودچی و ...  آش هفت غله از گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن. کاسه ای پر از آب و گلاب و سکه و برگ آویشن همراه با گل های بنفشه و نازبو (ریحان)، آیینه، سرمه دان، شیرینی و بوی های خوش همچون اسفند و عود و کُندر.

موسیقی مهرگان
خلف تبریزی در «برهان قاطع» برای یکی از مقام ها و لحن های موسیقی سنتی ایران نام «موسیقی مهرگانی» را آورده است، که گمان می رود در دوران گذشته در جشن مهرگان موسیقی ویژه ای نواخته می شده که اکنون از آن آگاهی نداریم.
همچنین در میان دوازده مقام نامبرده شده در کتاب «موسیقی کبیر» ابونصر فارابی، مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شده است و نیز نظامی گنجوی در منظومه ی «خسرو و شیرین» نام بیست و یکمین لحن از سی لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشته است.

مهرگان در ادبیات 
در ادبیات به ویژه چامه های (شعرهای) پارسی، از مهرگان بسیار سخن به میان آمده است که در این جا تنها نمونه های کوتاهی از آن ها را می آوریم :
مسعود سعد سلمان :
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان /  مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر / مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ / وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمی امروز کرد / بوستان نو شکفته عدل سلطان جهان

منوچهری دامغانی :
شاد باشید که جشن مهرگان آمد / بانگ و آوای ِدَرای ِکاروان آمد
کاروان مهرگان از خَزران آمد / یا ز اقصای بلاد چینستان آمد
نا از این آمد، بالله نه از آن آمد / که ز فردوس برین وز آسمان آمد
مهرگان آمد، هان در بگشاییدش /  اندر آرید و تواضع بنماییدش
از غبار راه ایدر بزداییدش / بنشانید و به لب خرد نجاییدش
خوب دارید و فرمان بستاییدش / هرزمان خدمت لختی بفزاییدش

دقیقی :
گاه آن آمد که باد مهرگان لشگر کشد / دست او پیراهن اشجار از سر بر کشد
باغ ها را داغ های عریان بر برزند / شاخ ها را چادر نسطوریان بر سر کشد
زانکه سی سنبر چون ما مست و نرگس شوخ چشم  / هردو بدخو را همی در زر و در زیور کشد
مهرگان آمد و جشن ملک افریدونا / آن کجا گاو خوشش بودی بر ما یونا

قطران تبریزی :
آدینه و مهرگان و ماه نو  / بادند خجسته هر سه بر خسرو

عنصری :
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال /  نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال

ناصر خسرو :
نـوروز بـه از مـهـرگـان، گـرچـه  /  هـــر دو زمـــانــنــد، اعــتــدالــــی

امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) :
بــگشاییم کفتران را بــال
بــفروزیم شعله بـر سر کوه
بـسـرایـیـم شادمانه سرود

وین چنین با هزار گونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم ...
رقص پر پیچ و تاب پرچم ما
زیر پرواز کفتران سپید
شادی آرمیده گام سپه 
خنده ی نوشکفته ی خورشید
مهرگان را درود می گویند ...
گرم هر کار مست، هر پندار
همره هر پیام، هر سوگند
در دل هر نگاه، هر آواز
توی هر بوسه، هر لبخند

... ما خواهانیم که پشتیبان کشور تو باشیم،
ما نمی خواهیم از کشور تو جدا شویم،
نمی خواهیم از خانه خود جدا شویم،
مباد جز این ای مهر نیرومند !..
(اوستا)



در اين روز نيروی داد و راستی به سركردگی كاوه آهنگر بر ارتش دروغ و ستمگری آژی دهاك (ضحاک) پيروز شد و فريدون نماد مردم سالاری ( کهن ترین نماد این مفهوم در تاریخ ) به شاهی رسيد . فریدون نخستین کس بود که جهان را بخش کرد و تاریخ پس از او تنوع و تکثر می یابد.
آغاز اين جشن مهم ايرانی را مربوط به دوران ضحاک تازی دانسته اند . ضحاک به سخن استاد فرزانه توس هزار سال بر ايران حکومت  کرد و عده بی شماری از جوانان ايران زمين را به قتل رساند تا مغز سرشان را خوراک مارهایی کند که بر دوش وی رسته بود. ضحاک شبی خواب دید که  مردی به نام فریدون پدید آمده او را خواهد کشت . او دستور داد تا همه جا را زیز نظر گیرند تا چنین کسی پس از زایش از مادر بی درنگ کشته شود.

باری  مردم ایران از ستمگری و جنايات ضحاک به تنگ آمده بودند . در آن زمان کاوه آهنگر از ميان مردم بر خواست و با برافراشتن چرم آهنگری خود که بعدها درفش کاويانی نام گرفت رهبری خیزش برای سرنگونی ضحاک تازی را بر عهده گرفت . سپس فريدون با خواست و پشتوانه مردم و پیشگامی کاوه آهنگر بر تخت شاهی ايران نشست . 

ابوريحان بيروني در  آثارالباقيه درباره جشن مهرگان مي نويسد : در روز مهرگان فرشتگان به ياری کاوه آهنگر شتافتند و فريدون را بر تخت شاهی نشاندند. سپس فریدون ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد و مردم ايران را از گزند او آزاد ساخت .
اینجا نکته باریک تر از مو همین است که ضحاک در دماوند زندانی شده است. . . ایرانی همواره باید در نظر بدارد که خون خواری چون ضحاک تازی در دماوند کوه به زندان است . مباد – مباد – مباد که ایرانی دمی غفلت کند و این زندانی از زندان تاریخ بگریزد و به تخت حکومتی باز پس گردد.




حکیم گرانقدر فردوسی؛ شخصی که هر ایرانی بقای خود را مدیون اوست در مجلد نخستین از کتاب والای شاهنامه سرگذشت ضحاک تازی و ستم او بر ایرانیان – خیزش مردم عادی به رهبری یک آهنگر – و حاکم کردن فریدون را با زبان حماسی و به یاد ماندنی خود شرح داده است.
 جشن مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان مهر افزا ای نگار مهر چهر مهربان مهربای کن و به جشن مهرگان و روز مهر مهربانی به به روز مهر و جشن مهرگان واژه مهر پيمان و دوستی معنی می‌دهد.

در ايران باستان ، جشن مهرگان پس از نوروز دارای اهميت ويژه‌ای بود . دليل آن اين است كه هر دو آغاز فصل‌های سال را نويد مي‌دادند . نوروز آغاز گرمای طبیعت و مهرگان آغاز سرمای طبیعت را به ارمغان می‌آوردند، زيرا در آن زمان سال به دو فصل تقسيم شده بود . فصل اول ، تابستان بود كه از جشن نوروز شروع می شد و شش ماه ادامه داشت . جشن مهرگان كه از روز مهر شروع می‌شد تا شش روز پس از آن ادامه می‌يافت (حدود یک هفته) و جشن شادی بر پا می‌شد.

انگيزه‌ای كه به پيدايش جشن مهرگان در تاريخ ايران نسبت می‌دهند پيروزی ايرانيان بر ضحاك ستمگر، به رهبری كاوه آهنگر است كه او را در بند آوردند و فريدون را به عنوان رهبر خود برگزيدند. اين جشن در روز 16 مهر روز، روزی كه نام روز و ماه يكی بود جشن گرفته می‌شد و مانند نوروز سه جنبه نجومی ( طبيعی ) ، تاريخی و دينی داشت .
از نظر نجومی ، مهرگان چند روز پس از اعتدال پاييزی جشن گرفته می‌شد . ( اعتدال پاييزی اول مهر صورت می‌گيرد) و جشن برداشت محصولات كشاورزی است. از نظر تاريخي ، در اين روز نيروی داد و راستی به سركردگی كاوه آهنگر بر ارتش دروغ و ستمگری آژی دهاک (ضحاک) پيروز شد و فريدون به شاهی رسيد.




مبارزه راستی و دروغ ، داد و ستم در ايران ريشه دينی دارد و همه جشن‌های ملی هم به گونه‌ای اين مبارزه و پيروزی نهايی حق بر نا حق را نشان می‌دهد . ولی ، در تاريخ مهرگان اين جنبه درخشندگی ويژه را دارد . از نظر آیینی ، در فرهنگ ايرانی مهر يا ميترا به معنای فروغ خورشيد و مهر و دوستی است. همچنين مهر نگهبان پيمان و هشدار دهنده به پيمان شكنان است.
هم اكنون زرتشتيان در روز مهر از ماه مهر به آتشكده و نيايشگاه می‌روند. با تهيه خوراک های سنتی از يكديگر پذيرايی می كنند و با نيايش و برنامه‌های فرهنگی مانند سخنرانی‌های ملی و آيينی سرود ، شعر و دكلمه جشن مهرگان را با شادی بر پا می‌دارند.

پس از  هجوم های تازیان (اعراب) به ایران برخی از حاکمان تازی با تعصب ضد ايرانی خود  ايرانیان را در روز مهرگان وادار می ساختند تا هدايايی به آنان تقديم کنند. جرجی زيدان در کتاب تمدن اسلامی مقدار اين باجها و هدايا را پنج تا ده ميليون درهم ذکر کرده است. آنان می خواستند تا با این ترتیب مهرگان را به روز ستم تبدیل کرده خاطره خوش ایرانیان از مهر و انسانیت در این روز را از میان بردارند.

مهرگان جشن انسانیت و مهربانی - سالگرد سرنگونی ستم گران بیگانه و نابودی ستم در ایران؛ و سرآغاز مهر به همنوع در تاریخ است. این جشن کهن ایرانی مربوط به همه ایرانیان و بلکه مربوط به همه انسان ها می باشد.
از دیگر جشن های مهر ماه جشن میتراکانا در اول مهر و جشن پیروزی کاوه و فریدون بر ضحاک در روز 21 مهر بوده است.

مهرگان فرخنده باد و شاد باشید


چهارشنبه، مهر ۳

چه بر سر ایران آمد - صادق هدایت


صادق هدايت؛ وجدانِ آگاه مردمانی سنگ شده و كور، که تمامی نبوغ خود را به كار می گيرد و صاف به ريشه می زند: «توپ مرواری». از اين كتاب دستنويس هايس نزد دوستانش موجود است و چند جلدی پراكنده تايپ و صحافی شده.
هدايت در اين كتاب، فضا و زمان را در می نوردد، وقايع دوره های مختلف تاريخ را هم زمان می كند، به تمامي ديكتاتورهاي تاريخ می تازد خرافات و آخونديسم را به باد مسخره می گيرد. عشق او به ايران و ايرانی و نفرت او از وضعيت دردآلود ايران هم چون تمامی آثارش در توپ مرواری نيز هويداست. موضوع توپ مرواری ميان آثار ديگر هدايت تنها مانندی كه دارد کتاب «البعثه الاسلاميه الی البلاد الافرنجيه» است كه داستان كوتاهی است در سه بخش، حكايتِ سفر گروهی به افرنج براي تبليغ اسلام كه كارشان به كجاها كه نمی كشد. اما از ديد ارزشی توپ مرواری بي همتا است چرا كه قلم هدايت در اوج است (توپ مرواری از آخرين آثار اوست) و خود او در نهايت آگاهی. توپ مرواری داستان سفر توپی است از كاستاريكا تا تهران ميدان ارگ.
فسادِ صاحبان قدرت و مذهب برجسته گی اين سفر است و نادانی مردمی كه باعث می شوند حماقت هاي تاريخ همواره تكرار شوند



نثر هدايت در توپ مرواری به شدت گزنده است. گردبادِ خشم اوست از هر چه خرافات و عقايد بی بنياد غير علمی كه هر انسان ناآگاهی را می آزارد. اما ما بر اين روشن بينی اش درود می فرستیم و از او سپاس داریم.
هدايت از هيچ دستگيره ای نمی گذرد: شعر می گويد مثل می سازد گاه قصه های تاريخ را به هم پيوند می دهد و از خود چيزی تازه می آفريند تركی و رشتی می نويسد و جا به جا احاديث و آيه ها را به محك گرفته بطلان آن ها را ثابت می كند و گاه تنها به طنز از آن ها می گذرد.

قصه در تهران آغاز می شود, توپ مرواری بهانه ايست براي گذاریی در تاريخ.
هدایت از قول رضا شاه می گويد:

«من ديكتاتور مست فرنگ و ميهن پرست و مصلح اجتماعی و يگانه منجی غمخوارِ ماقبلِ تاريخی هم ميهنان عزيز هستم, هر كس هم كه شك بياورد پدرش را می سوزانم»

رضا شاه دستور می دهد توپ مرواری را از ميدان ارگ به اصطبل سوار ببرند. خاله شلخته ها: «زن های يائسه ورچروكيده بيوه های بي زال و زاتول و دختر های تازه شاش كف كرده دم بخت با او مثل كارد و پنير شدند و چون هنوز يك مفتش ترياكی شهربانی شب و روز پای صندوق های پست كشيک می داد, عقل شان را سر هم كردند و يك نامه بلند بالای بی امضا به خاك پای همايونی نوشتند كه: «مرد حسابی مگر عقلت پاره سنگ می برد و يا خدای ناكرده آن قدر بی سوادی كه نمی دانی اينجا تهران است و گرز رستم گرو نان؟ رستم به آنچنانی براي يك چارك نان سنگک گرزش را توي چارسو بزرگ گرو گذاشت. آيا هيچ می دانی چرا به تهرون قجرافشار ها تهران مي گويند؟ در احاديث آمده كه چون شراب اين ناحيه به دهن «ابن سعد گور به گوری» خيلی مزه كرد اينجا را تهوران ناميد كه از «شرابا طهورا» می آيد و در اثر كثرت استعمال تهران شد.

به روايتی حضرت صديقه طاهره به علت افراط در طهارت از اين شهر بوده است. يكي از نوابغ اخير كه جنون «پيغمبری چی گری» به سرش زده بود و پيوسته مردم را پيام پيچ می نمود و به ترك بدآموزی ها دلالت می كرد تا به اين وسيله همه با او هم پيمان بشوند و به زير پرچم آيينش گرد آيند، معتقد بود كه معنی تهران گرمستان است. فرنگی مآب ها معتقدند كه «ته» است: زيرا جهان گردان اروپايی اين شهر را انتهای مشرق زمين و يا «ته ايران» پنداشته اند به علت اين كه اران و ايران از لغت ائير Eire مجوسی می آيد و بعد به شكل يعنی ايرلند كنوني ضبط شده است. زيرا ايرلندی ها از ايران به سرزمين خودشان مهاجرت كرده اند و خواسته اند اين اسم بی مسما رويشان بماند هم چنان كه ژرمن های كرمانی الاصل از كرمان به بلاد جرمانيه سفر كرده اند. وليكن علمای پيشين در اين روايت اختلاف كرده اند و در حديث معتبر از «كعب الاحبار» آمده است كه تهران در اصل «ته عوران» يعنی شهر كون لختان بوده است، زيرا مردمان آن دائم الطهاره بوده اند و از استعمال تنبان سخت پرهيز داشتند. به روايت ديگر در اصل «ته ران» بوده است. 
مشتق از ته به معنی زير و ران به معنی راننده يعنی به تحقيق كسانی كه به ته می رانند, يعنی كون خيزه می كنند. و بعد هم اين اسم كه ابتدا بر اهالی اطلاق می شده است روی اين ناحيه ماند. توضيح آن كه در موقع هجوم اعراب اهالی شهر ری از ترسشان البته به عنوان اعتراض، كون خيزه كنان به دامنه كوه البرز كه محل تهران كنونی باشد پناهنده شدند و ديگر به شهر ری برنگشتند. مغول ها كه تشريف فرما شدند از اين ماجرا سخت دلچركين گرديدند و هر چه با دستمال ابريشمی خايه اهالی را دستمالی كردند كه به شهرشان برگردند سودی نبخشيد آن ها هم فرمان كن فيكون شهر را صادر كردند...»

صادق خان، بازی ای كه با نام ها انجام مي دهد مرز های طنز را پس و پشت می گذارد:

«حالا بياييم سر تاريخچه توپ مرواری: در اين باب روايات گوناگون وجود دارد. مرحوم حكيم «ابول هيولای از خود راضی» در «كنز المتحيرين» و علامه دهر «ابوال قولنج جاموس بن سالوس»در «مهمل التواريخ» آورده اند كه توپ مرواری را شاه عباس كبير از پرتقالی ها گرفته. صاحبِ «اجعل التواريخ» معتقد است كه نادر شاه آن را از هندوستان قاچاق كرده و «ميرزا يقنعلی چلنگر نژاد» ادعا مي كند كه اين توپ را پدر بزرگش زمان خاقان مغفور ريخته است. اما از شما چه پنهان كه به هيچ كدام از اين روايات نمی توان اعتماد كرد.
ما پس از نوش جان كردن مقدار هنگفتی دود چراغ، اكنون چكيده محفوظات و عصاره معلومات و خلاصه مجهولات خود را روي دايره می ريزيم تا موجب عبرت خاص و عام شود و هم خواننده گان عزيز آويزه گوشِ هوش سازند. اين كه برخی علما از جمله استاد بزرگوار «مگرويج بواسيريان آندلسي» ترديد كرده و فرموده است كه توپ مرواری مال پرتقالی ها بود, چندان راه دوری نرفته. اما به اين ساده گی هم كه شما گمان می كنيد نيست

هدايت به همراه توپ مرواری , كريستف كلمب و واسكو دوگاما و پرتقالی ها به دور دنيا می گردد تا باز به ايران برسد. خرافات را عريان مي كند و در برابر خواننده قرار مي دهد. او بار ها از «كعب الاحبار» بزرگترين راوی و جاعل حديث نام مي برد كه يك يهودی بوده و حجم بسيار زيادی از احاديث نقل شده به وی باز می گردد.



«
ناگفته نماند، «البوقرق دخت» كه ضعيفه سرتق سمجی بود بالاخره تصميم به تسخير ممالك محروسه گرفت. اما چون خرافاتی بود و ايمان پا بر جايی نداشت اين شد كه قبل از اقدام به حمله از جوكی مجربی كه سال ها دود چراغ خورده و ذوات لحم نيازرده و با چشم های كوچكش چيز های بزرگ ديده بود مشورت كرد و گفت: « ما را پندی ده و سخنی گوی تا آن را بشنويم و به كار بنديم». جوكي عوضِ رمل، اصطرلاب انداخت و عرض كرد: «اصطرلاب همان نمايد كه جد مطهرم «كريشنا پاتاپام» در كتاب «شق اليقين» آورده است. «البوقرق دخت» دستپاچه پرسيد: «چگونه بود آنك؟» جوكي فرمود: 
«آورده اند جد بزرگوارم در كتاب خود از قول «جابر بن هردمبيل» روايت نمود كه پدر جدش «ابوالفرج بن خوش احليل» در كتاب «حشفه المومنين» از حديث معتبر نقل می كند كه در مجلس انسی از حضرت علی پرسيدم يا سيدی سرنوشت ممالك محروسه چيست و به كجا مي انجامد؟ حضرت علی فرمود به درستي كه من الان خبر می دهم به شما از چيز هايی كه بعد از آن شدنی است. پس برسانيد اين ها را كساني كه از شما در اين جا حاضرند به كساني كه از اين جا غايبند. بعد آن حضرت دستار خود را باز كرد و های های گريستن آغاز نهاد، به طوری كه به سبب گريه او همه حضار به گريه درآمدند. وقتی كه از گريستن فارغ گرديد فرمود: به تحقيق چنين است و جز اين نيست كه امروز سرآغاز و سرانجام ممالك محروسه را به دو كلمه اختصار كنم. بدانيد و آگاه باشيد كه تاريخ ممالك محروسه از پيشداديان شروع می شود و به پس داديان خاتمه می پذيرد».

جايي ديگر از کتاب:

Dos Merdalinos«
 كم و بيش در حدود هزار و پانصد ميلادی, پادشاه آندلس مردي بود ملقب به « دوست مردالينوس » كه بسيار مست فرنگ و متجدد و حسابی مستبد بود، اما ديكتاتور نبود و ليكن نسبت به اعراب صدر اسلام و حتی نسبت به عرب عاربه و مستعربه كينه شتری می ورزيد. لابد خودتان بهتر می دانيد كه در آن زمان مملكت آندلس زير مهميز بربرها و اعراب مغربی بود كه با خلوص نيت و صدق عقيدت از كفار عيسوی ساو و باج و خراج و جزيه بسيار می گرفتند و می خواستند بدين وسيله ثقل آن ملحدان از خدا بی خبر را صاف كنند تا نورافكن ايمان از وجناتشان درخشيدن بگيرد و كفرستان دلشان به پاكستان مبدل شود. اما حالا چطور شد كه پادشاه پيدا كردند راستش اين است كه اين را ديگر خودمان هم نمی دانيم.
باری اين حيوان ناطق كه شقی و زنديق و درونش تاريكتر از حجرالاسود بود، از قضا يك روز ديگ خشم همايونش به جوش اندر آمد و به خيالش رسيد كه اعراب دوره جاهليت و اعراب باديه نشين را از سرزمين نياكانش بتاراند. اگر چه اين پادشاه مثل ساير سلاطين بی سواد و پر مدعا بود و اصلا لاتينی كه زبان نامادريش بود نمی دانست، اما براي اظهار فضل در آخر هر نطقش  Delenda Cartago  اين كلمه قصيره كاتن سردار رومی را تكرار مي كرد .اما عرب ها كجا و كارتاژی ها كجا اين ديگر به عقل ناقصش نمی رسيد. ظاهرا انگيزه دوست مردالينوس احساسات تند و تيز ميهن پرستانه اش بود، وليكن ما پس از مطالعات بسيار به اين نتيجه رسيديم كه علت العلل اين هرزه دهانی اين بوده است كه در اثر قانون ختنه اجباری، زيادتر از حد معمول از پوست آلت رجوليت او بريده بودند و از اين جهت مبتلا به عقده كم مايه گی و جنون عظمت يا خودمانی تر بگوييم مبتلا به ناخوشی گنده گوزی شده بود.
بعضي می گويند كه اين شخص سگباز بود و به خون خواهی سگش «فندق» علم طغيان و رايت عصيان بر ضد اعراب برافراشته بود. توضيح آن كه يكی از سران سپاه عرب معروف به « ابن قطيفه» كه متخصص به راه انداختن آسياب ها با خون كفار بود، مهمان خليفه در قرطبه می شود و فندق سگ سوگلي دوست مردالينوس مچ پای او را می گزد و در نتيجه جادرجا مشمول قانون اعدام با شكنجه می گردد. به روايت ديگر، چون اين شخص ذوق ميگساری و نقاشی و موسيقی و تماشای پيس كارمن و باربيه دو سبيل (دلاک سبيل تراش) و مجسمه سازی و استنجای با كاغذ داشت و اسلام دست و پايش را توی پوست گردو گذاشته بود و بر عكس از تعدد زوجات و صيغه و روضه خوانی و مرثيه و مداحی و تعزيه و نوحه خوانی و تكدی و تسليم و رضا و روزه و زوزه و مرده پرستی و تقيه و محلل و غسل ميت در آب روان و استحبابِ تحت الحنک شكار بود، با خودش گفت: 
«راستش اين عرب های سوسمار خور بد دک و پوزِ بو گندو ديگر شورش را در آورده اند تا حالا هر غلطی می كردند دندان رو جيگر می گذاشتم. من حاضر نبودم تمام دستگاه بخور و بچاپ خلافت را با يك موی زهار فندق تاخت بزنم اما حالا كه سگ نازنينم را به جرم اين كه پر و پاچه اين مردكه جلاد را گرفته كشتند، پدری ازشان دربياورم كه توي داستان ها بنويسند. مگر پيغمبرشان رسول اكرم قبل از تحريف قرآن به دست عثمان رضی الله عنه, به موجب آيه شريفه نفرموده « وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» پس پيغمبر ما بايد كتابش به زبان آندلسی باشد. ميان خودمان بماند، مگر برای ما چه آوردند مذهب آنها سيكيم خياردی است معجون دل به هم زنی از آرا و عقايد مختلف متضادی است كه از مذاهب و اديان و خرافاتِ سلف هول هولكی و هضم نكرده استراق و بي تناسب به هم در آميخته شده است و دشمن ذوقيات حقيقيی آدمی و احكام آن مخالف با هرگونه ترقی و تعالی اقوام و ملل است و به ضرب شمشير به مردم زور چپان كرده اند.
يعنی شمشير بران و كاسه گدايی است. يا خراج و جزيه به بيت المال مسلمين بپردازيد يا سرتان را می بريم. هر چه پول و جواهر داشتيم چاپيدند، آثار هنری ما را از بين بردند و هنوز هم دست بردار نيستند هر جا رفتند همين كار را كردند. ما كه عادت نداشتيم دخترانمان را زنده به گور كنيم چندين ملكه از جمله «ايزابل دخت» در آندلس پادشاهی كرده اند ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی آبادی داشتيم و فقر را فخر نمی دانستيم, همه اين ها را از ما گرفتند و به جايش فقر و پريشانی مرده پرستی و گريه و گدايی و تاسف و اطاعت از خداي غدار و قهار و آداب كون شويی و خلا رفتن برايمان آوردند، همه چيزشان آميخته با كثافت و پستی و سود پرستی و بي ذوقی و مرگ و بدبختی است. چرا ريختِ شان غمناك و موذی است و شعرشان مرثيه و آوازشان چس ناله است؟ چون كه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اش سرو كار دارند. براي عربِ سوسمار خوری كه چندين صد سال پيش به طمعِ خلافت تركيده، زنده ها بايد تمام عمر به سرشان لجن بمالند و گريه و زاری بكنند.
در كليسای ما بوی خوشِ عطر و عبير پراكنده است و نغمه ساز و آواز به گوش می رسد، در مسجد مسلمانان اولين برخورد با بوي گند خلاست كه گويا وسيله تبليغ برای عبادتشان و جلب كفار است تا با اصول اين مذهب خو بگيرند. بعد حوض كثيفی كه دست و پای چركين خودشان را در آن می شويند و به آهنگ نعره موذن روی زيلوی خاك آلود دولا و راست می شوند و براي خدای خون خوارشان مثل جادوگران ورد و افسون مي خوانند. جشن نوئل ما يا گل و گياه و عطر و شادي و موزيك برگزار می شود, عيد قربان مسلمانان با كشتار گوسفندان و وحشت و كثافت و شكنجه جانوران انجام می گيرد. دوره مردانه گی و گذشت و هنرنمايی و دلاوری با رستم و هركول سپری شد در اسلام بايد از روی پهلوانانی مانند زين العابدين بيمار و امام حسين كه تكيه به نيزه غريبی مي كند گرده برداشت.
خدای ما مهربان و بخشايش گر است، خدای جهودی آن ها قهار و جبار و كينه توز است و همه اش دستور كشتن و چاپيدن مردمان را می دهد و پيش از روز رستاخيز حضرت صاحب را مي فرستد تا حسابي دخل امتش را بياورد و آن قدر از آن ها قتل عام بكند كه تا زانوي اسبش در خون موج بزند تازه مسلمان مومن دو آتشه كسی است كه به اميد لذت های موهومِ شهواني و شكم پرستی آن دنيا با فقر فلاكت و بد بختي عمر را به سر برد و وسايل عيش و نوش نماينده گان مذهبش را فراهم بياورد. همه اش زير سلطه اموات زنده گی می كنند و مردمان زنده امروز از قوانين شوم هزار سال پيش تبعيت می نمايند كاری كه پست ترين جانور نمي كند. عوض اين كه به مسايل فكری و فلسفی و هنری بپردازند كارشان اين است كه از صبح تا شام راجع به شك ميان دو و سه و استحاضه قليله و كثيره و متوسطه بحث كنند.
اين مذهب برای يك وجب پايين تنه از جلو و عقب ساخته و پرداخته شده، انگار كه پيش از ظهور اسلام نه كسی توليد مثل می كرده و نه سر قدم می رفته ! كه خدا آخرين فرستاده برگزيده خود را مامور اصلاح اين امور كرد، تمام فلسفه اسلام روي نجاسات بنا شده اگر پايين تنه را از آن بگيرند اسلام روي هم می غلتد و ديگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای دين مجبورند از صبح تا شام با زبان ساخته گی عربی سر و كله بزنند و سجع و قافيه های بی معنا و پر طمطراق برای اغفال مردم بسازند و يا تحويل هم بدهند. 
سرتاسر ممالكی را كه فتح كردند مردمش را به خاك سياه نشاندند و به نكبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسي و دورويی و تقيه و دزدی و چاپلوسی و كون آخوند ليسی مبتلا كردند و سرزمينش را به شكل صحرای برهوت درآوردند. درست است كه عرب پست تر از اين بود كه از اين فضولی ها بكند و اين فتنه را جاسوسان يهودی راه انداخته اند و با دست خودشان درست كردند براي اين كه تمدن ايران و روم را براندازند و به مقصودشان هم رسيدند، اما عصاي موسا كه مبدل به اژدها شد و خود موسا ازش ترسيد, اين اژدهای هفتاد سر هم دارد دنيا را می بلعد. ديگر بس است. آندلس مال آندلسي هاست. همين روزی پنج بار دولا و راست شدن جلو قادر متعال كه بايد به زبان عربي با او وراجی كرد، كافی است كه آدم را توسری خور و ذليل و پست و بی همه چيز بار بياورد. بديهی است كه اين مذهب دشمن بشريت است فقط براي غارتگران و استعمار چيان آينده جان می دهد. بايد فساد را از ريشه برانداخت ».Delenda Cartago


هدايت دشمن خرافات و عقايد سنگ شده بود. پس از زمان خود زنده گی مي كرد و بيش از توان يك تن در اين راه كار كرد
متن فوق بخشی از کتاب « توپ مرواری » نوشته صادق خان هدایت است. کتابی که در زمره آثار ارزشمند و هدفمند افکار این نویسنده به شمار می رود.




کمی تامل کنیم و قدری تفکر

بچه‌های حاجی به وصیت پدر عمل کرده‌اند


...در كتاب حاجی آقا نوشته صادق هدايت (1945)، حاجی به كوچك‌ترين فرزندش درباره نحوه كسب موفقيت در ايران نصيحت مي‌كند:

توی دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهی جزو چاپيده‌ها باشی، سعی كن كه ديگران را بچاپی ! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه و از زندگی عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلی را كه ياد گرفتی، كافی است، تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره، فهميدی؟ حساب مهمه! بايد كاسبی ياد بگيری، با مردم طرف بشی، از من می شنوی برو بند كفش تو سينی بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بری كتاب جامع عباسی را ياد بگيری!
سعی كن پررو باشی، نگذار فراموش بشی، تا مي‌توانی عرض اندام بكن، حق خودت را بگير!
از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدی؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛ چون گاهی هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!... نان را به نرخ روز بايد خورد!
سعی كن با مقامات عاليه مربوط بشی، با هركس و هر عقيده‌ای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی !....

كتاب و درس و اينها دو پول نمی ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگی مي‌كنی!
اگر غفلت كردی تو را می چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!!

خیلی جالبه که بعد از 68 سال هنوز هم در بر همان پاشنه می چرخد..!!!؟؟؟
ظاهرا بچه‌های حاجی خوب به وصیت پدر عمل کرده‌اند!


سه‌شنبه، مهر ۲

قراردادها و نفت ایران - سیر و تحولات نفت در تاریخ و سرنوشت ایران 2


قرارداد ۱۹۳۳

قرارداد ۱۹۳۳، یا قرارداد ۱۳۱۲ (خورشیدی)، قراردادی بین دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بود که در دوره رضاشاه پس از الغای قرارداد دارسی، عملاً برای تمدید مدت آن قرارداد منعقد شد.

شخص رضاشاه پس از مذاکره با سر جان کدمن، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس، و  هور سفیر بریتانیا در ایران این قرارداد را قبول کرد و مقامات دولت را وادار به تصویب آن کرد. مجلس شورای ملی نیز به اتفاق آرا آن را تصویب کرد.

در این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش منابع نفتی ایران، بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران، ادامه می‌داد. مدت قرارداد ۶۰ سال تعیین شد.

قانون ملی شدن نفت که در سال ۱۳۲۹ تصویب شد این قرارداد را باطل کرد ولی پس از کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ قرارداد کنسرسیوم جانشین آن شد.



قرارداد گس- گلشائیان

قرارداد گس- گلشائیان یا «قرارداد الحاقی»، قراردادی است که در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۲۸ بین دولت ایران و نمایندگان شرکت نفت انگلیس و ایران به عنوان ضمیمه قرارداد ۱۹۳۳ امضا شد. بر اساس این قرارداد شرکت نفت تعدیلاتی در مبالغ پرداختی به ایران را می‌پذیرفت.

نام قرارداد از نام دو تن از مذاکره کنندگان یعنی سر نویل گس) از مقامات شرکت) و عباس قلی گلشائیان (وزیر دارائی ایران) گرفته شده ‌است.

این قرارداد به تصویب مجلس شورای ملی نرسید و به جای آن قانون ملی شدن نفت ایران تصویب شد.


قرارداد کنسرسیوم

قرارداد کنسرسیوم قراردادی است که پس از کودتای ۲۸ مرداد بین دولت ایران و کنسرسیومی از شرکت‌های نفتی بین‌المللی برای بهره‌برداری از منابع نفتی ایران بسته شد.

در این قرارداد که به «قرارداد امینی-پیج» نیز معروف شده‌است برخلاف قانون ملی شدن نفت  ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شرکت‌های خارجی سپرده شد و ایران به دریافت حق‌الامتیاز (با نام مبهم «پرداخت اعلام شده») اکتفا کرد.

این قرارداد براساس اصل کلی پنجاه - پنجاه طرح شد.

مذاکره کننده اصلی ایران در مسائل مربوط به این قرارداد دکتر علی امینی وزیر دارائی کابینه سپهبد زاهدی بود. بر اساس این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس ۴۰٪، شرکت‌های آمریکائی نیز ۴۰٪، شرکت شل ۱۴٪ و شرکت فرانسوی ۶٪ در منافع کار سهیم بودند.
در ۲۹ اسفند ۱۳۳۲ خورشیدی / سال ۱۹۵۳ میلادی اعلام شد تولید نفت خام در ایران، ۹/۸۰۰/۰۰۰ بشکه و درآمد ایران از نفت خام ۱۰۰/۰۰۰ لیره بوده است.


در طول جنگ ایران و عراق
در طول جنگ ایران و عراق میادین و تاسیسات نفتی ایران مورد حمله هوایی ارتش عراق قرار می‌گرفت. از میان نقاط هدف صنعت نفت ایران برای عراق در طول جنگ تاسیسات نفتی جزیره خارک و پالایشگاه آبادان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند. هدف عراق از این حملات قطع صادرات نفت ایران بود، با این حال حتی یک روز نیز صادرات نفت ایران در طول جنگ قطع نگردید.
در نهایت صنعت نفت ایران در طول جنگ ۸ ساله در حدود ۱۰۰۰ کشته، ۹۷۰۰ مجروح و ۱۱۸۰  اسیر را متحمل شد.


سرمایه‌گذاری
قبل از کودتای اسلامی 57 ایران، ۲۵ قرارداد برای اکتشاف و بهره‌برداری از منابع نفت و گاز ایران به امضا رسید که چهار قرارداد به صورت امتیازی، ۱۱ قرارداد به صورت مشارکت در تولید و سود و ۹ قرارداد به صورت خدماتی همراه با ریسک بوده ‌است. اما پس از کودتا تمام قراردادهای امضا شده از نوع خدماتی امتیازی بوده ‌است. هزینه‌های هنگفت استخراج و بهره‌ برداری از منابع هیدروکربنی، هیچگاه منابع مالی داخلی کفایت این امر را نمی‌کرده و توسعه میادین نفت و گاز به کندی انجام می‌گرفت.
چون درآمد نفتی ایران باید تحویل مقامات ایران میشد برای پر کردن جیبشان و بریز و بپاش هایشان و حاکمیت شان بر مردم، نه برای آبادانی و سازندگی ایران و صنایع دیگر ایران. اولین قرارداد صنعت نفت ایران بعد از کودتای 57 در سال ۱۹۹۵ با شرکت نفتی توتال فرانسه برای توسعه میدان سیری انجام گرفت .در سال 1384 با تصمیم جدی بر از سرگیری برنامه هسته‌ای ایران و تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران و تقابل کشورهای غربی با این تصمیم، سرمایه‌ گذاری خارجی در بخش صنعت نفت ایران کاهش یافت.



درآمد نفت و گاز
در پایان سال ۲۰۰۸ میزان تولید نفت ایران ۴٬۳۲۵٬۰۰۰ بشکه برآورد شده ‌است. همچنین تولید گاز ایران در همین زمان میزان تولید گاز نیز ۱۱۶٫۳ میلیارد متر مکعب می‌باشد. در سال ۱۳۸۹ تولید نفت و گاز در ایران ارزشی بالغ بر ۲۱۷ میلیارد دلار در بر داشته ‌است.


فروش و صادرات
در دهه ۱۳۵۰ با افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی، درآمد نفتی ایران نیز به طرز بی‌سابقه‌ای افزایش یافت. در پی وقوع کودتای ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق، زیر ساخت‌های نفت ایران دچار آسیب‌های بسیاری شد که کاهش تولید و صادرات را در پی داشت. همزمان با آغاز دهه ۱۳۷۰ و برطرف شدن عمده مشکلات بوجود آمده، درآمدهای حاصل از فروش نفت رو به افزایش گذاشت. سال ۱۳۷۲ سالی بود که سهم درآمدهای نفتی در بودجه سالانه به اوج خود در بعد از کودتا رسید. اما در پی کاهش بهای جهانی نفت در سال‌های آتی این دهه بود که فروش نفت ایران منفعت گذشته را به همراه نداشت.
در دهه ۱۳۸۰ وابستگی دولت‌ها به درآمدهای نفتی بیش از گذشته ادامه یافت. صادرات نفت ایران در طول سال ۲۰۱۲ در روندی تقریباً ثابت با کاهش روبرو شد. به طوری که این صادرات در ماه سپتامبر این سال به ۸۶۰٬۰۰۰ بشکه در روز رسید. این کاهش متاثر از عوامل متعددی نظیر تحریم خرید نفت ایران، ممانعت از بیمه نفت‌کش‌های ایرانی، تحریم بانک‌های ایرانی که مانع پرداخت پول نفت خریداری شده از جانب مشتریان می‌شود و ... می‌باشد. در این مدت ایران سعی داشته با انجام اقداماتی، برخی از این تحریم‌ها را خنثی نماید که اثری نداشته است. چون دولت و حکومتی بر ایران حاکم هست که 90 درصد درآمدش از نفت هست و کار دیگری ندارد که درآمد داشته باشد جز فروش منابع ایران.

درآمد ثروت یا طلای سیاه ایران
اگر درآمدهای نفتی ایران بر حسب طلا محاسبه شود، درآمد متوسط سالانه ایران معادل ۱۷۹۶ تن طلا می‌باشد. بر اساس محاسبه نرخ طلا در بازار جهانی و محاسبه نفت فروخته شده ایران بر مبنای آن، سال 1389 پردرآمدترین سال فروش نفت ایران نام می‌گیرد و سال 1364 کم‌ درآمدترین. در بین دولت‌های مستقر شده در حکومت جمهوری اسلامی ایران، پردرآمدترین دولت‌ها، دولت‌های نهم و دهم می‌باشند و کم ‌درآمدترین آنها دولت‌های سوم و چهارم ایران. بالاترین درآمد 128,827,800,000,000 به تومان در سال 1389 بود که طبق معمول صرف بریز و بپاش های حکومت شد. 



درآمد نفتی ایران (۲۰۰۶ - ۲۰۱۰)
سال
درآمد نفتی (دلار)
۲۰۰۶
۵۷٫۶۱۹٫۰۰۰٫۰۰۰
۲۰۰۷
۶۶٫۲۱۴٫۰۰۰٫۰۰۰
۲۰۰۸
۸۷٫۰۵۰٫۰۰۰٫۰۰۰
۲۰۰۹
۵۶٫۳۴۲٫۰۰۰٫۰۰۰
۲۰۱۰
۷۱٫۵۷۱٫۰۰۰٫۰۰۰