دین
یعنی خرافات سازمان یافته ، توحیدش در قاعده یعنی تفکر یک بعُدی که رادیکالیسم و
ارتجاع دینی محصول آن است ، نبوّتش یعنی امتیاز دادن به فرد در سلطه بر جمعئ کثیر
که مشروعیتش را از رب الله میگیرد ، معادش مهملی برخاسته از سالوسی مرکب که وعدۀ
حلوای نسیه را در نیستی جایگزین خرمای نقد در هستی میکند ، صراط المستقیمش یعنی
جاده ای یکطرفه که در شیاری تحت سلطۀ سنت ، کنجکاوی را از پیکر روانی انسان حذف
میکند ، مقلدش که قلادۀ تابوهائ ابدی ـ ازلئ ـ مقدس شده را بر گردن آدمی می آویزد
تا کر و کور به دنبال اهداف ابلیس باشد و فلسفۀ جبر و اختیارش که حوزۀ جبر آن بزرگ
بتوان بی نهایت و حوزۀ اختیارش که انسان می تواند ارادۀ خود را تحمیل و سرنوشت
خویش را بدست گیرد کوچک بتوان بینهایت با صد ها ابزار کنترل .
اندکی تامل کنیم و قدری تفکر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر