چهارشنبه، مهر ۳

چه بر سر ایران آمد - صادق هدایت


صادق هدايت؛ وجدانِ آگاه مردمانی سنگ شده و كور، که تمامی نبوغ خود را به كار می گيرد و صاف به ريشه می زند: «توپ مرواری». از اين كتاب دستنويس هايس نزد دوستانش موجود است و چند جلدی پراكنده تايپ و صحافی شده.
هدايت در اين كتاب، فضا و زمان را در می نوردد، وقايع دوره های مختلف تاريخ را هم زمان می كند، به تمامي ديكتاتورهاي تاريخ می تازد خرافات و آخونديسم را به باد مسخره می گيرد. عشق او به ايران و ايرانی و نفرت او از وضعيت دردآلود ايران هم چون تمامی آثارش در توپ مرواری نيز هويداست. موضوع توپ مرواری ميان آثار ديگر هدايت تنها مانندی كه دارد کتاب «البعثه الاسلاميه الی البلاد الافرنجيه» است كه داستان كوتاهی است در سه بخش، حكايتِ سفر گروهی به افرنج براي تبليغ اسلام كه كارشان به كجاها كه نمی كشد. اما از ديد ارزشی توپ مرواری بي همتا است چرا كه قلم هدايت در اوج است (توپ مرواری از آخرين آثار اوست) و خود او در نهايت آگاهی. توپ مرواری داستان سفر توپی است از كاستاريكا تا تهران ميدان ارگ.
فسادِ صاحبان قدرت و مذهب برجسته گی اين سفر است و نادانی مردمی كه باعث می شوند حماقت هاي تاريخ همواره تكرار شوند



نثر هدايت در توپ مرواری به شدت گزنده است. گردبادِ خشم اوست از هر چه خرافات و عقايد بی بنياد غير علمی كه هر انسان ناآگاهی را می آزارد. اما ما بر اين روشن بينی اش درود می فرستیم و از او سپاس داریم.
هدايت از هيچ دستگيره ای نمی گذرد: شعر می گويد مثل می سازد گاه قصه های تاريخ را به هم پيوند می دهد و از خود چيزی تازه می آفريند تركی و رشتی می نويسد و جا به جا احاديث و آيه ها را به محك گرفته بطلان آن ها را ثابت می كند و گاه تنها به طنز از آن ها می گذرد.

قصه در تهران آغاز می شود, توپ مرواری بهانه ايست براي گذاریی در تاريخ.
هدایت از قول رضا شاه می گويد:

«من ديكتاتور مست فرنگ و ميهن پرست و مصلح اجتماعی و يگانه منجی غمخوارِ ماقبلِ تاريخی هم ميهنان عزيز هستم, هر كس هم كه شك بياورد پدرش را می سوزانم»

رضا شاه دستور می دهد توپ مرواری را از ميدان ارگ به اصطبل سوار ببرند. خاله شلخته ها: «زن های يائسه ورچروكيده بيوه های بي زال و زاتول و دختر های تازه شاش كف كرده دم بخت با او مثل كارد و پنير شدند و چون هنوز يك مفتش ترياكی شهربانی شب و روز پای صندوق های پست كشيک می داد, عقل شان را سر هم كردند و يك نامه بلند بالای بی امضا به خاك پای همايونی نوشتند كه: «مرد حسابی مگر عقلت پاره سنگ می برد و يا خدای ناكرده آن قدر بی سوادی كه نمی دانی اينجا تهران است و گرز رستم گرو نان؟ رستم به آنچنانی براي يك چارك نان سنگک گرزش را توي چارسو بزرگ گرو گذاشت. آيا هيچ می دانی چرا به تهرون قجرافشار ها تهران مي گويند؟ در احاديث آمده كه چون شراب اين ناحيه به دهن «ابن سعد گور به گوری» خيلی مزه كرد اينجا را تهوران ناميد كه از «شرابا طهورا» می آيد و در اثر كثرت استعمال تهران شد.

به روايتی حضرت صديقه طاهره به علت افراط در طهارت از اين شهر بوده است. يكي از نوابغ اخير كه جنون «پيغمبری چی گری» به سرش زده بود و پيوسته مردم را پيام پيچ می نمود و به ترك بدآموزی ها دلالت می كرد تا به اين وسيله همه با او هم پيمان بشوند و به زير پرچم آيينش گرد آيند، معتقد بود كه معنی تهران گرمستان است. فرنگی مآب ها معتقدند كه «ته» است: زيرا جهان گردان اروپايی اين شهر را انتهای مشرق زمين و يا «ته ايران» پنداشته اند به علت اين كه اران و ايران از لغت ائير Eire مجوسی می آيد و بعد به شكل يعنی ايرلند كنوني ضبط شده است. زيرا ايرلندی ها از ايران به سرزمين خودشان مهاجرت كرده اند و خواسته اند اين اسم بی مسما رويشان بماند هم چنان كه ژرمن های كرمانی الاصل از كرمان به بلاد جرمانيه سفر كرده اند. وليكن علمای پيشين در اين روايت اختلاف كرده اند و در حديث معتبر از «كعب الاحبار» آمده است كه تهران در اصل «ته عوران» يعنی شهر كون لختان بوده است، زيرا مردمان آن دائم الطهاره بوده اند و از استعمال تنبان سخت پرهيز داشتند. به روايت ديگر در اصل «ته ران» بوده است. 
مشتق از ته به معنی زير و ران به معنی راننده يعنی به تحقيق كسانی كه به ته می رانند, يعنی كون خيزه می كنند. و بعد هم اين اسم كه ابتدا بر اهالی اطلاق می شده است روی اين ناحيه ماند. توضيح آن كه در موقع هجوم اعراب اهالی شهر ری از ترسشان البته به عنوان اعتراض، كون خيزه كنان به دامنه كوه البرز كه محل تهران كنونی باشد پناهنده شدند و ديگر به شهر ری برنگشتند. مغول ها كه تشريف فرما شدند از اين ماجرا سخت دلچركين گرديدند و هر چه با دستمال ابريشمی خايه اهالی را دستمالی كردند كه به شهرشان برگردند سودی نبخشيد آن ها هم فرمان كن فيكون شهر را صادر كردند...»

صادق خان، بازی ای كه با نام ها انجام مي دهد مرز های طنز را پس و پشت می گذارد:

«حالا بياييم سر تاريخچه توپ مرواری: در اين باب روايات گوناگون وجود دارد. مرحوم حكيم «ابول هيولای از خود راضی» در «كنز المتحيرين» و علامه دهر «ابوال قولنج جاموس بن سالوس»در «مهمل التواريخ» آورده اند كه توپ مرواری را شاه عباس كبير از پرتقالی ها گرفته. صاحبِ «اجعل التواريخ» معتقد است كه نادر شاه آن را از هندوستان قاچاق كرده و «ميرزا يقنعلی چلنگر نژاد» ادعا مي كند كه اين توپ را پدر بزرگش زمان خاقان مغفور ريخته است. اما از شما چه پنهان كه به هيچ كدام از اين روايات نمی توان اعتماد كرد.
ما پس از نوش جان كردن مقدار هنگفتی دود چراغ، اكنون چكيده محفوظات و عصاره معلومات و خلاصه مجهولات خود را روي دايره می ريزيم تا موجب عبرت خاص و عام شود و هم خواننده گان عزيز آويزه گوشِ هوش سازند. اين كه برخی علما از جمله استاد بزرگوار «مگرويج بواسيريان آندلسي» ترديد كرده و فرموده است كه توپ مرواری مال پرتقالی ها بود, چندان راه دوری نرفته. اما به اين ساده گی هم كه شما گمان می كنيد نيست

هدايت به همراه توپ مرواری , كريستف كلمب و واسكو دوگاما و پرتقالی ها به دور دنيا می گردد تا باز به ايران برسد. خرافات را عريان مي كند و در برابر خواننده قرار مي دهد. او بار ها از «كعب الاحبار» بزرگترين راوی و جاعل حديث نام مي برد كه يك يهودی بوده و حجم بسيار زيادی از احاديث نقل شده به وی باز می گردد.



«
ناگفته نماند، «البوقرق دخت» كه ضعيفه سرتق سمجی بود بالاخره تصميم به تسخير ممالك محروسه گرفت. اما چون خرافاتی بود و ايمان پا بر جايی نداشت اين شد كه قبل از اقدام به حمله از جوكی مجربی كه سال ها دود چراغ خورده و ذوات لحم نيازرده و با چشم های كوچكش چيز های بزرگ ديده بود مشورت كرد و گفت: « ما را پندی ده و سخنی گوی تا آن را بشنويم و به كار بنديم». جوكي عوضِ رمل، اصطرلاب انداخت و عرض كرد: «اصطرلاب همان نمايد كه جد مطهرم «كريشنا پاتاپام» در كتاب «شق اليقين» آورده است. «البوقرق دخت» دستپاچه پرسيد: «چگونه بود آنك؟» جوكي فرمود: 
«آورده اند جد بزرگوارم در كتاب خود از قول «جابر بن هردمبيل» روايت نمود كه پدر جدش «ابوالفرج بن خوش احليل» در كتاب «حشفه المومنين» از حديث معتبر نقل می كند كه در مجلس انسی از حضرت علی پرسيدم يا سيدی سرنوشت ممالك محروسه چيست و به كجا مي انجامد؟ حضرت علی فرمود به درستي كه من الان خبر می دهم به شما از چيز هايی كه بعد از آن شدنی است. پس برسانيد اين ها را كساني كه از شما در اين جا حاضرند به كساني كه از اين جا غايبند. بعد آن حضرت دستار خود را باز كرد و های های گريستن آغاز نهاد، به طوری كه به سبب گريه او همه حضار به گريه درآمدند. وقتی كه از گريستن فارغ گرديد فرمود: به تحقيق چنين است و جز اين نيست كه امروز سرآغاز و سرانجام ممالك محروسه را به دو كلمه اختصار كنم. بدانيد و آگاه باشيد كه تاريخ ممالك محروسه از پيشداديان شروع می شود و به پس داديان خاتمه می پذيرد».

جايي ديگر از کتاب:

Dos Merdalinos«
 كم و بيش در حدود هزار و پانصد ميلادی, پادشاه آندلس مردي بود ملقب به « دوست مردالينوس » كه بسيار مست فرنگ و متجدد و حسابی مستبد بود، اما ديكتاتور نبود و ليكن نسبت به اعراب صدر اسلام و حتی نسبت به عرب عاربه و مستعربه كينه شتری می ورزيد. لابد خودتان بهتر می دانيد كه در آن زمان مملكت آندلس زير مهميز بربرها و اعراب مغربی بود كه با خلوص نيت و صدق عقيدت از كفار عيسوی ساو و باج و خراج و جزيه بسيار می گرفتند و می خواستند بدين وسيله ثقل آن ملحدان از خدا بی خبر را صاف كنند تا نورافكن ايمان از وجناتشان درخشيدن بگيرد و كفرستان دلشان به پاكستان مبدل شود. اما حالا چطور شد كه پادشاه پيدا كردند راستش اين است كه اين را ديگر خودمان هم نمی دانيم.
باری اين حيوان ناطق كه شقی و زنديق و درونش تاريكتر از حجرالاسود بود، از قضا يك روز ديگ خشم همايونش به جوش اندر آمد و به خيالش رسيد كه اعراب دوره جاهليت و اعراب باديه نشين را از سرزمين نياكانش بتاراند. اگر چه اين پادشاه مثل ساير سلاطين بی سواد و پر مدعا بود و اصلا لاتينی كه زبان نامادريش بود نمی دانست، اما براي اظهار فضل در آخر هر نطقش  Delenda Cartago  اين كلمه قصيره كاتن سردار رومی را تكرار مي كرد .اما عرب ها كجا و كارتاژی ها كجا اين ديگر به عقل ناقصش نمی رسيد. ظاهرا انگيزه دوست مردالينوس احساسات تند و تيز ميهن پرستانه اش بود، وليكن ما پس از مطالعات بسيار به اين نتيجه رسيديم كه علت العلل اين هرزه دهانی اين بوده است كه در اثر قانون ختنه اجباری، زيادتر از حد معمول از پوست آلت رجوليت او بريده بودند و از اين جهت مبتلا به عقده كم مايه گی و جنون عظمت يا خودمانی تر بگوييم مبتلا به ناخوشی گنده گوزی شده بود.
بعضي می گويند كه اين شخص سگباز بود و به خون خواهی سگش «فندق» علم طغيان و رايت عصيان بر ضد اعراب برافراشته بود. توضيح آن كه يكی از سران سپاه عرب معروف به « ابن قطيفه» كه متخصص به راه انداختن آسياب ها با خون كفار بود، مهمان خليفه در قرطبه می شود و فندق سگ سوگلي دوست مردالينوس مچ پای او را می گزد و در نتيجه جادرجا مشمول قانون اعدام با شكنجه می گردد. به روايت ديگر، چون اين شخص ذوق ميگساری و نقاشی و موسيقی و تماشای پيس كارمن و باربيه دو سبيل (دلاک سبيل تراش) و مجسمه سازی و استنجای با كاغذ داشت و اسلام دست و پايش را توی پوست گردو گذاشته بود و بر عكس از تعدد زوجات و صيغه و روضه خوانی و مرثيه و مداحی و تعزيه و نوحه خوانی و تكدی و تسليم و رضا و روزه و زوزه و مرده پرستی و تقيه و محلل و غسل ميت در آب روان و استحبابِ تحت الحنک شكار بود، با خودش گفت: 
«راستش اين عرب های سوسمار خور بد دک و پوزِ بو گندو ديگر شورش را در آورده اند تا حالا هر غلطی می كردند دندان رو جيگر می گذاشتم. من حاضر نبودم تمام دستگاه بخور و بچاپ خلافت را با يك موی زهار فندق تاخت بزنم اما حالا كه سگ نازنينم را به جرم اين كه پر و پاچه اين مردكه جلاد را گرفته كشتند، پدری ازشان دربياورم كه توي داستان ها بنويسند. مگر پيغمبرشان رسول اكرم قبل از تحريف قرآن به دست عثمان رضی الله عنه, به موجب آيه شريفه نفرموده « وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» پس پيغمبر ما بايد كتابش به زبان آندلسی باشد. ميان خودمان بماند، مگر برای ما چه آوردند مذهب آنها سيكيم خياردی است معجون دل به هم زنی از آرا و عقايد مختلف متضادی است كه از مذاهب و اديان و خرافاتِ سلف هول هولكی و هضم نكرده استراق و بي تناسب به هم در آميخته شده است و دشمن ذوقيات حقيقيی آدمی و احكام آن مخالف با هرگونه ترقی و تعالی اقوام و ملل است و به ضرب شمشير به مردم زور چپان كرده اند.
يعنی شمشير بران و كاسه گدايی است. يا خراج و جزيه به بيت المال مسلمين بپردازيد يا سرتان را می بريم. هر چه پول و جواهر داشتيم چاپيدند، آثار هنری ما را از بين بردند و هنوز هم دست بردار نيستند هر جا رفتند همين كار را كردند. ما كه عادت نداشتيم دخترانمان را زنده به گور كنيم چندين ملكه از جمله «ايزابل دخت» در آندلس پادشاهی كرده اند ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی آبادی داشتيم و فقر را فخر نمی دانستيم, همه اين ها را از ما گرفتند و به جايش فقر و پريشانی مرده پرستی و گريه و گدايی و تاسف و اطاعت از خداي غدار و قهار و آداب كون شويی و خلا رفتن برايمان آوردند، همه چيزشان آميخته با كثافت و پستی و سود پرستی و بي ذوقی و مرگ و بدبختی است. چرا ريختِ شان غمناك و موذی است و شعرشان مرثيه و آوازشان چس ناله است؟ چون كه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اش سرو كار دارند. براي عربِ سوسمار خوری كه چندين صد سال پيش به طمعِ خلافت تركيده، زنده ها بايد تمام عمر به سرشان لجن بمالند و گريه و زاری بكنند.
در كليسای ما بوی خوشِ عطر و عبير پراكنده است و نغمه ساز و آواز به گوش می رسد، در مسجد مسلمانان اولين برخورد با بوي گند خلاست كه گويا وسيله تبليغ برای عبادتشان و جلب كفار است تا با اصول اين مذهب خو بگيرند. بعد حوض كثيفی كه دست و پای چركين خودشان را در آن می شويند و به آهنگ نعره موذن روی زيلوی خاك آلود دولا و راست می شوند و براي خدای خون خوارشان مثل جادوگران ورد و افسون مي خوانند. جشن نوئل ما يا گل و گياه و عطر و شادي و موزيك برگزار می شود, عيد قربان مسلمانان با كشتار گوسفندان و وحشت و كثافت و شكنجه جانوران انجام می گيرد. دوره مردانه گی و گذشت و هنرنمايی و دلاوری با رستم و هركول سپری شد در اسلام بايد از روی پهلوانانی مانند زين العابدين بيمار و امام حسين كه تكيه به نيزه غريبی مي كند گرده برداشت.
خدای ما مهربان و بخشايش گر است، خدای جهودی آن ها قهار و جبار و كينه توز است و همه اش دستور كشتن و چاپيدن مردمان را می دهد و پيش از روز رستاخيز حضرت صاحب را مي فرستد تا حسابي دخل امتش را بياورد و آن قدر از آن ها قتل عام بكند كه تا زانوي اسبش در خون موج بزند تازه مسلمان مومن دو آتشه كسی است كه به اميد لذت های موهومِ شهواني و شكم پرستی آن دنيا با فقر فلاكت و بد بختي عمر را به سر برد و وسايل عيش و نوش نماينده گان مذهبش را فراهم بياورد. همه اش زير سلطه اموات زنده گی می كنند و مردمان زنده امروز از قوانين شوم هزار سال پيش تبعيت می نمايند كاری كه پست ترين جانور نمي كند. عوض اين كه به مسايل فكری و فلسفی و هنری بپردازند كارشان اين است كه از صبح تا شام راجع به شك ميان دو و سه و استحاضه قليله و كثيره و متوسطه بحث كنند.
اين مذهب برای يك وجب پايين تنه از جلو و عقب ساخته و پرداخته شده، انگار كه پيش از ظهور اسلام نه كسی توليد مثل می كرده و نه سر قدم می رفته ! كه خدا آخرين فرستاده برگزيده خود را مامور اصلاح اين امور كرد، تمام فلسفه اسلام روي نجاسات بنا شده اگر پايين تنه را از آن بگيرند اسلام روي هم می غلتد و ديگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای دين مجبورند از صبح تا شام با زبان ساخته گی عربی سر و كله بزنند و سجع و قافيه های بی معنا و پر طمطراق برای اغفال مردم بسازند و يا تحويل هم بدهند. 
سرتاسر ممالكی را كه فتح كردند مردمش را به خاك سياه نشاندند و به نكبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسي و دورويی و تقيه و دزدی و چاپلوسی و كون آخوند ليسی مبتلا كردند و سرزمينش را به شكل صحرای برهوت درآوردند. درست است كه عرب پست تر از اين بود كه از اين فضولی ها بكند و اين فتنه را جاسوسان يهودی راه انداخته اند و با دست خودشان درست كردند براي اين كه تمدن ايران و روم را براندازند و به مقصودشان هم رسيدند، اما عصاي موسا كه مبدل به اژدها شد و خود موسا ازش ترسيد, اين اژدهای هفتاد سر هم دارد دنيا را می بلعد. ديگر بس است. آندلس مال آندلسي هاست. همين روزی پنج بار دولا و راست شدن جلو قادر متعال كه بايد به زبان عربي با او وراجی كرد، كافی است كه آدم را توسری خور و ذليل و پست و بی همه چيز بار بياورد. بديهی است كه اين مذهب دشمن بشريت است فقط براي غارتگران و استعمار چيان آينده جان می دهد. بايد فساد را از ريشه برانداخت ».Delenda Cartago


هدايت دشمن خرافات و عقايد سنگ شده بود. پس از زمان خود زنده گی مي كرد و بيش از توان يك تن در اين راه كار كرد
متن فوق بخشی از کتاب « توپ مرواری » نوشته صادق خان هدایت است. کتابی که در زمره آثار ارزشمند و هدفمند افکار این نویسنده به شمار می رود.




کمی تامل کنیم و قدری تفکر

بچه‌های حاجی به وصیت پدر عمل کرده‌اند


...در كتاب حاجی آقا نوشته صادق هدايت (1945)، حاجی به كوچك‌ترين فرزندش درباره نحوه كسب موفقيت در ايران نصيحت مي‌كند:

توی دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهی جزو چاپيده‌ها باشی، سعی كن كه ديگران را بچاپی ! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه و از زندگی عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلی را كه ياد گرفتی، كافی است، تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره، فهميدی؟ حساب مهمه! بايد كاسبی ياد بگيری، با مردم طرف بشی، از من می شنوی برو بند كفش تو سينی بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بری كتاب جامع عباسی را ياد بگيری!
سعی كن پررو باشی، نگذار فراموش بشی، تا مي‌توانی عرض اندام بكن، حق خودت را بگير!
از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدی؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛ چون گاهی هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!... نان را به نرخ روز بايد خورد!
سعی كن با مقامات عاليه مربوط بشی، با هركس و هر عقيده‌ای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی !....

كتاب و درس و اينها دو پول نمی ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگی مي‌كنی!
اگر غفلت كردی تو را می چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!!

خیلی جالبه که بعد از 68 سال هنوز هم در بر همان پاشنه می چرخد..!!!؟؟؟
ظاهرا بچه‌های حاجی خوب به وصیت پدر عمل کرده‌اند!


سه‌شنبه، مهر ۲

قراردادها و نفت ایران - سیر و تحولات نفت در تاریخ و سرنوشت ایران 2


قرارداد ۱۹۳۳

قرارداد ۱۹۳۳، یا قرارداد ۱۳۱۲ (خورشیدی)، قراردادی بین دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بود که در دوره رضاشاه پس از الغای قرارداد دارسی، عملاً برای تمدید مدت آن قرارداد منعقد شد.

شخص رضاشاه پس از مذاکره با سر جان کدمن، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس، و  هور سفیر بریتانیا در ایران این قرارداد را قبول کرد و مقامات دولت را وادار به تصویب آن کرد. مجلس شورای ملی نیز به اتفاق آرا آن را تصویب کرد.

در این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش منابع نفتی ایران، بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران، ادامه می‌داد. مدت قرارداد ۶۰ سال تعیین شد.

قانون ملی شدن نفت که در سال ۱۳۲۹ تصویب شد این قرارداد را باطل کرد ولی پس از کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ قرارداد کنسرسیوم جانشین آن شد.



قرارداد گس- گلشائیان

قرارداد گس- گلشائیان یا «قرارداد الحاقی»، قراردادی است که در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۲۸ بین دولت ایران و نمایندگان شرکت نفت انگلیس و ایران به عنوان ضمیمه قرارداد ۱۹۳۳ امضا شد. بر اساس این قرارداد شرکت نفت تعدیلاتی در مبالغ پرداختی به ایران را می‌پذیرفت.

نام قرارداد از نام دو تن از مذاکره کنندگان یعنی سر نویل گس) از مقامات شرکت) و عباس قلی گلشائیان (وزیر دارائی ایران) گرفته شده ‌است.

این قرارداد به تصویب مجلس شورای ملی نرسید و به جای آن قانون ملی شدن نفت ایران تصویب شد.


قرارداد کنسرسیوم

قرارداد کنسرسیوم قراردادی است که پس از کودتای ۲۸ مرداد بین دولت ایران و کنسرسیومی از شرکت‌های نفتی بین‌المللی برای بهره‌برداری از منابع نفتی ایران بسته شد.

در این قرارداد که به «قرارداد امینی-پیج» نیز معروف شده‌است برخلاف قانون ملی شدن نفت  ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شرکت‌های خارجی سپرده شد و ایران به دریافت حق‌الامتیاز (با نام مبهم «پرداخت اعلام شده») اکتفا کرد.

این قرارداد براساس اصل کلی پنجاه - پنجاه طرح شد.

مذاکره کننده اصلی ایران در مسائل مربوط به این قرارداد دکتر علی امینی وزیر دارائی کابینه سپهبد زاهدی بود. بر اساس این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس ۴۰٪، شرکت‌های آمریکائی نیز ۴۰٪، شرکت شل ۱۴٪ و شرکت فرانسوی ۶٪ در منافع کار سهیم بودند.
در ۲۹ اسفند ۱۳۳۲ خورشیدی / سال ۱۹۵۳ میلادی اعلام شد تولید نفت خام در ایران، ۹/۸۰۰/۰۰۰ بشکه و درآمد ایران از نفت خام ۱۰۰/۰۰۰ لیره بوده است.


در طول جنگ ایران و عراق
در طول جنگ ایران و عراق میادین و تاسیسات نفتی ایران مورد حمله هوایی ارتش عراق قرار می‌گرفت. از میان نقاط هدف صنعت نفت ایران برای عراق در طول جنگ تاسیسات نفتی جزیره خارک و پالایشگاه آبادان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند. هدف عراق از این حملات قطع صادرات نفت ایران بود، با این حال حتی یک روز نیز صادرات نفت ایران در طول جنگ قطع نگردید.
در نهایت صنعت نفت ایران در طول جنگ ۸ ساله در حدود ۱۰۰۰ کشته، ۹۷۰۰ مجروح و ۱۱۸۰  اسیر را متحمل شد.


سرمایه‌گذاری
قبل از کودتای اسلامی 57 ایران، ۲۵ قرارداد برای اکتشاف و بهره‌برداری از منابع نفت و گاز ایران به امضا رسید که چهار قرارداد به صورت امتیازی، ۱۱ قرارداد به صورت مشارکت در تولید و سود و ۹ قرارداد به صورت خدماتی همراه با ریسک بوده ‌است. اما پس از کودتا تمام قراردادهای امضا شده از نوع خدماتی امتیازی بوده ‌است. هزینه‌های هنگفت استخراج و بهره‌ برداری از منابع هیدروکربنی، هیچگاه منابع مالی داخلی کفایت این امر را نمی‌کرده و توسعه میادین نفت و گاز به کندی انجام می‌گرفت.
چون درآمد نفتی ایران باید تحویل مقامات ایران میشد برای پر کردن جیبشان و بریز و بپاش هایشان و حاکمیت شان بر مردم، نه برای آبادانی و سازندگی ایران و صنایع دیگر ایران. اولین قرارداد صنعت نفت ایران بعد از کودتای 57 در سال ۱۹۹۵ با شرکت نفتی توتال فرانسه برای توسعه میدان سیری انجام گرفت .در سال 1384 با تصمیم جدی بر از سرگیری برنامه هسته‌ای ایران و تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران و تقابل کشورهای غربی با این تصمیم، سرمایه‌ گذاری خارجی در بخش صنعت نفت ایران کاهش یافت.



درآمد نفت و گاز
در پایان سال ۲۰۰۸ میزان تولید نفت ایران ۴٬۳۲۵٬۰۰۰ بشکه برآورد شده ‌است. همچنین تولید گاز ایران در همین زمان میزان تولید گاز نیز ۱۱۶٫۳ میلیارد متر مکعب می‌باشد. در سال ۱۳۸۹ تولید نفت و گاز در ایران ارزشی بالغ بر ۲۱۷ میلیارد دلار در بر داشته ‌است.


فروش و صادرات
در دهه ۱۳۵۰ با افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی، درآمد نفتی ایران نیز به طرز بی‌سابقه‌ای افزایش یافت. در پی وقوع کودتای ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق، زیر ساخت‌های نفت ایران دچار آسیب‌های بسیاری شد که کاهش تولید و صادرات را در پی داشت. همزمان با آغاز دهه ۱۳۷۰ و برطرف شدن عمده مشکلات بوجود آمده، درآمدهای حاصل از فروش نفت رو به افزایش گذاشت. سال ۱۳۷۲ سالی بود که سهم درآمدهای نفتی در بودجه سالانه به اوج خود در بعد از کودتا رسید. اما در پی کاهش بهای جهانی نفت در سال‌های آتی این دهه بود که فروش نفت ایران منفعت گذشته را به همراه نداشت.
در دهه ۱۳۸۰ وابستگی دولت‌ها به درآمدهای نفتی بیش از گذشته ادامه یافت. صادرات نفت ایران در طول سال ۲۰۱۲ در روندی تقریباً ثابت با کاهش روبرو شد. به طوری که این صادرات در ماه سپتامبر این سال به ۸۶۰٬۰۰۰ بشکه در روز رسید. این کاهش متاثر از عوامل متعددی نظیر تحریم خرید نفت ایران، ممانعت از بیمه نفت‌کش‌های ایرانی، تحریم بانک‌های ایرانی که مانع پرداخت پول نفت خریداری شده از جانب مشتریان می‌شود و ... می‌باشد. در این مدت ایران سعی داشته با انجام اقداماتی، برخی از این تحریم‌ها را خنثی نماید که اثری نداشته است. چون دولت و حکومتی بر ایران حاکم هست که 90 درصد درآمدش از نفت هست و کار دیگری ندارد که درآمد داشته باشد جز فروش منابع ایران.

درآمد ثروت یا طلای سیاه ایران
اگر درآمدهای نفتی ایران بر حسب طلا محاسبه شود، درآمد متوسط سالانه ایران معادل ۱۷۹۶ تن طلا می‌باشد. بر اساس محاسبه نرخ طلا در بازار جهانی و محاسبه نفت فروخته شده ایران بر مبنای آن، سال 1389 پردرآمدترین سال فروش نفت ایران نام می‌گیرد و سال 1364 کم‌ درآمدترین. در بین دولت‌های مستقر شده در حکومت جمهوری اسلامی ایران، پردرآمدترین دولت‌ها، دولت‌های نهم و دهم می‌باشند و کم ‌درآمدترین آنها دولت‌های سوم و چهارم ایران. بالاترین درآمد 128,827,800,000,000 به تومان در سال 1389 بود که طبق معمول صرف بریز و بپاش های حکومت شد. 



درآمد نفتی ایران (۲۰۰۶ - ۲۰۱۰)
سال
درآمد نفتی (دلار)
۲۰۰۶
۵۷٫۶۱۹٫۰۰۰٫۰۰۰
۲۰۰۷
۶۶٫۲۱۴٫۰۰۰٫۰۰۰
۲۰۰۸
۸۷٫۰۵۰٫۰۰۰٫۰۰۰
۲۰۰۹
۵۶٫۳۴۲٫۰۰۰٫۰۰۰
۲۰۱۰
۷۱٫۵۷۱٫۰۰۰٫۰۰۰

دوشنبه، مهر ۱

امتیاز دارسی و نفت ایران - سیر و تحولات نفت در تاریخ و سرنوشت ایران 1


اولین بار در سال ۱۹۰۱م/ ۱۲۸۰ش امتیاز بهره‏ برداری از نفت ایران به یکی از اتباع انگلیسی به نام دارسی واگذار شد. این امتیاز که به «قرارداد دارسی« معروف است در اوایل کار از سوی طرفین قرارداد چندان جدی تلقی نشد و حتی پس از چند سال که از اقدامات بی‏نتیجه اکتشافی آن می‏گذشت امتیازداران درصدد برآمدند از ادامه کار صرفنظر کنند.
اما بر اثر مساعدت و جسارت برخی از مدیران و مهندسان دارسی، پس از تلاش های گسترده سرانجام در سال ۱۹۰۸م/ ۱۲۸۷ش در منطقه مسجدسلیمان یکی از چاه ها به نفت رسید و این آغاز تحولی جدید در عرصه سیاسی، اقتصادی ایران و حتی جهان شد. پس از آن صاحبان امتیاز با قاطعیت بیشتری عملیات اکتشافی خود را ادامه دادند و با کشفیات جدید نفت سرمایه‏ گذاری های گسترده‏تری در این باره ضرورت یافت.
نفت ایران هنگامی اهمیت بیشتری پیدا کرد که دولت انگلستان در پی محاسبات کارشناسان اقتصادی - سیاسی این کشور درصدد برآمد به طور مستقیم‏تری در این پروژه عظیم مشارکت نماید و آن خرید سهام دارسی بود.


این هدف تا جنگ جهانی اول حاصل شد و پس از آن دولت انگلستان خود مالک بی‌رقیب منابع نفتی عظیم ایران در بخش‌های جنوب و جنوب شرقی شد. از نقش قاطعی که نفت ایران در سراسر دوران جنگ اول جهانی در تأمین انرژی و سوخت لازم جهت ناوگان دریایی انگلستان داشت آگاهی داریم، به ویژه پس از جنگ اول جهانی بود که انگلستان درصدد برآمد نفوذ خود را در حوزه‏های نفتی ایران بیش از پیش مستحکم‏تر سازد و از ورود هر کشور و یا شرکت نفتی خارجی به این مناطق ممانعت به عمل آورد .

با توجه به ثروت عظیمی که از کشف و صدور نفت ایران عاید انگلیس می‏شد خیلی زود بر محافل داخلی کشور آشکار شد که قرارداد پیشین دارسی نمی‏تواند حقوق اقتصادی دولت ایران را تأمین نماید، بنابراین زمزمه‏هایی به وجود آمد تا در مفاد این قرارداد تجدید نظرهایی صورت بگیرد. مسئله دیگر به کشورها و شرکت های نفتی مربوط می‏شد که با توجه به نتایج اکتشاف دولت انگلیس در حوزه‏های نفتی ایران، که پس از این با نام شرکت نفت ایران و انگلیس از آن یاد خواهد شد، درصدد برآمده بودند سهمی از این غنایم به دست آورند.

شرکت های نفتی آمریکایی از جمله این موارد بودند که، به ویژه از اواخر دوره سلطنت قاجارها در ایران فعالیت‏هایشان را در این زمینه آغاز کرده بودند اما تلاش دولت شوروی در این باره اهمیت بیشتری پیدا کرده بود این کشور که در سراسر قسمت شمالی با ایران هم‏‏مرز بود در یک روند رقابت‏آمیز با دولت انگلیس خواهان نفوذ در حوزه‏های نفتی ایران بود. هرچند هدف اصلی دولت شوروی به دست آوردن امتیاز بهره‏برداری از نفت شمال ایران بود، اما از طرف دیگر نفوذ و تسلط بلامنازع رقیبش دولت انگلیس را در حوزه‏های مهم نفتی ایران در جنوب کشور نیز برنمی‏تابید و پیوسته درصدد بود از دامنه اقتدار این کشور بر آن مناطق بکاهد. بنابراین تا دهه اول سلطنت رضاشاه، افکار عمومی داخلی و خارجی به دلایل عدیده یاد شده و غیره درصدد کاستن از شدت تسلط و تملک انگلیس بر منابع نفتی ایران برآمده بودند. 

در واقع در پی چنین واکنش‏هایی بود که رضاشاه درصدد برآمد برای انحراف اذهان عمومی هم که شده باشد، قرارداد اولیه دارسی را بی اعتبار دانسته و ملغی اعلام دارد. پس از مذاکراتی چند در سال  ۱۳۱۲ش/  ۱۹۳۳م  میان دولت ایران و دولت انگلیس قرارداد دارسی با تغییراتی جزئی و نه چندان با اهمیت بار دیگر تجدید و تمدید شد و با توجه به اینکه این قرارداد پیش از آنکه آراء معترضین بر قرارداد پیشین دارسی را برآورده سازد به حفظ و استحکام هرچه بیشتر منافع دولت انگلیس معطوف بود، بنابراین از دید مخالفان، این قرارداد بیش از یک مانور سیاسی – اقتصادی تلقی نشد.



اعتراض‌های داخل
بدین ترتیب از موضع مخالفت‌ آمیز کشورهای نفع گیرنده به نفت ایران نسبت به قرارداد جدید دارسی در سال ۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳م  که بگذریم اعتراضات و مخالفت‏های محافل داخلی در بستر جدیدتری شکل گرفت. اما با توجه به جوّ سرکوبی که بر ایران عصر رضاشاه حاکم بود این مخالفت‏های داخلی مجال چندانی برای ابراز نیافت. بعد اینکه دولت انگلیس در موازات حکومت رضاشاه با بهره‌گیری از یاری مأموران اطلاعاتی بومی و خارجی‏اش در سرکوب مخالفان داخلی قرارداد تجدیدنظر شده دارسی سود می‏جست. 
بدین ترتیب این روند که بیشتر به نوعی آتش زیر خاکستر شباهت داشت تا پایان سلطنت رضاشاه تداوم یافت و دقیقاَ پس از عزل وی از سلطنت و جانشینی فرزندش محمدرضا پهلوی بود که آن خشم درونی نجات یافته از جو گذشته و پیشین به ناگهان شعله‏ور شد و برنامه‏های گوناگون حکومت پیشین را به باد انتقاد گرفت که از مهم‌ترین این موارد مخالفت با فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس و غارت ثروت طبیعی کشور توسط دولت انگلستان بود.

با این حال تا هنگامی که نیروهای اشغالگر متفقین و در رأس آنها انگلستان در ایران حضور داشتند مخالفت‏های داخلی چندان تزلزلی در فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس در حوزه‏های نفتی جنوب ایجاد نکرد، هرچند اعتراضات وجود داشت. از سوی دیگر کشورهای شوروی و آمریکا نیز هر یک به نوعی درصدد رخنه کردن در حوزه‏های نفتی ایران در بخش‏های مختلف کشور برآمده ‌بودند و به ویژه فعالیت‏های گسترده نفتی انگلستان در جنوب ایران را نیازمند ورود خود و شرکت‏های نفتی‏شان در حوزه‏های دیگر نفتی ایران قرار می‏دادند و از آنجایی که نفوذ انگلیس در ایران سد راهی عظیم جهت ورود آنها به ایران بود درصدد بودند از هر وسیله ممکن منافع این کشور در ایران را محدود سازند.
این دو کشور برای رسیدن به این هدف حداقل از دو شیوه پیروی کردند که راه اول همان تلاش برای سهیم شدن در دیگر حوزه‏های نفتی ایران، به استثنای حوزه‏های نفتی مربوط به شرکت نفت ایران و انگلیس بود. اما از آنجایی که این روش در شرایط تسلط انگلیس و شرکت نفت ایران و انگلیس بر بخش‏های مختلف ایران چندان کارآیی نشان نداد از روش دومی بهره گرفتند و آن توسل جستن به نیروهای بومی و ایرانی بود.
بیشترین موضع‏گیریها در قبال مسئله نفت ایران و حوادثی که پیش روی آن قرار داشت در مجلس شورای ملی رخ نمود؛ هر چند در خارج از مجلس نیز آرایش نیرو و جناح‏ بندی های متعدد سیاسی، اقتصادی در حال شکل‏گیری بود که هر یک از جریان سیاسی مورد علاقه خود پیروی می‏کردند.
پس از سقوط رضاشاه، مجلس شورای ملی از شکل فرمایشی پیشین فاصله گرفته‌ بود و تا حدّی آزادی عمل داشت. از جمله دلایل این امر شکسته شدن جوّ دیکتاتور منشانه پیشین و موضع‏گیری جدی کشورهای خارجی علاقه‌مند در امور سیاسی، اقتصادی ایران در مقابل همدیگر بود. بنابراین هر یک از این کشورها درصدد پیشی گرفتن بر رقیب بودند. از سوی دیگر مجلس شورای ملی پس از سقوط رضاشاه، دیگر فرزند و جانشین وی  محمدرضا پهلوی را مهم تلقی نمی‏کرد و جایگاه او را به حد فردی که لازم است فقط سلطنت کند، نه حکومت، تنزل داده بود.

بنابراین مهم‌ترین ابزار اعمال سلطه انگلیس در شئون مختلف کشور، یعنی شخص شاه، قدرت در خور توجهی نداشت. به همین دلیل این کشور جهت تحکیم موقعیتش در ایران به قدرت یابی فائقه شاه در مقابل دیگر نیروهای دارای نفوذ و اقتدار داخلی نظیر هیأت دولت و به‌ ویژه مجلس شورای ملی نیاز مبرم احساس می‏کرد.
اما در مجلس شورای ملی که در واقع مرکز ثقل اصلی تحولات کشور به شمار می‏رفت و تصمیمات مهم و کلان کشور نظیر مسئله نفت در آن مکان حل و فصل می‏شد، نمایندگان آرایش یکدستی نداشتند. گروهی بدون وابستگی به کشورهای خارجی گرایش‏های صرف استقلال‏ خواهی و وطن‏پرستانه را دنبال می‏کردند. گروهی از سیاست‏های شوروی در ایران پشتیبانی می‏کردند. گروه سوم به سیاست انگلیس گرایش داشتند و از اهداف مختلف سیاسی، اقتصادی این کشور در ایران پشتیبانی می‏نمودند.
با این حال هیچ یک از گروههای سه‌گانه اخیر برتری قاطعی در مجلس نداشت و در صورت ائتلاف دو گروه بر ضد دیگری آرایش و تعادل نیروها به هم می‏خورد. غیر از این گروه‌ها عده‏ای نیز هرچند گرایش‏های استقلال ‏خواهی داشتند اما جهت کاستن از نفوذ قدرت های خارجی مخصوصا شوروی و انگلیس بی میل نبودند که پای قدرت دیگری مانند آمریکا نیز به میان کشیده شود تا در فشارهای این دو قدرت بر شئون مختلف کشور اندکی تخفیف حاصل آید.
با توجه به موضع‏ گیری هر یک از این جناح‏ها و احزاب در مجلس می‏شد ارزیابی کرد که ائتلاف گروه های استقلال‏ خواه با طرفداران شوروی و مدافعان تز ورود قدرت ثالث (آمریکا) به ایران، برای مقابله با انگلستان چندان دور از ذهن نمی‏نماید. بدین ترتیب به نظر می‏رسید ائتلافی، هرچند بدون هماهنگی و نامتعارف، بر ضد انگلستان در عرصه سیاسی - اجتماعی ایران در حال شکل‏گیری است. در چنین شرایطی بود که به ویژه مجلس شورای ملی طی سالهای ۱۳۲۳- ۱۳۲۷قوانینی در جلوگیری از واگذاری امتیازات نفتی به کشورهای خارجی تصویب کرد و در همان حال دولت انگلستان که به درستی بر این باور قرار گرفته‌ بود که منافع (البته نامشروع) عظیم نفتی‏اش در جنوب و غرب ایران با خطرهای جدی مواجه شده‌ است، درصدد چاره‏جویی برآمد. 
قرارداد الحاقی نفت (که اندکی بعد با نام قرارداد گس-گلشائیان هم مشهور شد) مهم‌ترین طرح های بریتانیا برای حفظ و تحکیم موقعیتش در سرپل‏های عظیم نفتی ایران در جنوب و غرب کشور بود.