شنبه، شهریور ۹

از اشاره‌های قرآن به مراحل تکامل جنین 4


 در مورد معجزه علمی قرآن ( یک ادعای نا متعارف مضحک و محکوم شده از طرف علمای اسلام در مورد نسبت دادن به معجزه بودن قرآن از این طریق) درباره جنین (بخش چهارم)

قائلین به معجزه علمی شکل جنین را که نخاع آن شکل گرفته در کنار یک آدامس جویده شده که اثر دندان بر روی آن مانده کنار هم می‌گذارند تا کلمه «مضغة»  بکار رفته در قرآن را به معنای گوشت جویده شده، با علم منطبق کنند. و در ترجمه خود مضغه را به جای گوشت جویده شده، چیز جویده شده ترجمه می‌کنند تا بتونند آن را با آدامس منطبق کنند.
و از طرف دیگر بیان می‌دارند که از هفته سوم بارداری علقه تبدیل به مضغه می‌گردد «و از هفته سوم بارداري با چشم غيرمسلح كاملاً به صورت گوشت جويده پديدار می‌گردد (مقايسه‌اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دكتر بوكای، ص 275)»





لازم است بدانید اندازه جنین در پایان روز 21 ام بین 1.5 mm تا 2.5 mm  می باشد. می توانید در تصویر 1 شکل جنین را در پایان روز 21 ام مشاهده کنید. آیا واقعا شکل گوشت جویده شده است؟ گوشت جویده شده پاره پاره می‌شود. گوشت جویده شده کوبیده می‌شود. امتحان کنید. گوشت را در دهانتان بجوید و مقابل این عکس بگیرید و مقایسه کنید. تصویر 2 را هم ببینید. این عکس جنین در دو روز بعد است که همانند تصویر قبلی جنین را از پشت نشان می دهد. نقطه های دو طرف شکل همان Somite  یا بند بدن انسان می‌باشند که در آینده مهره‌های پشت را تشکیل می‌دهند. 

همانطور که در بالا اشاره کردم شبیه اثر دندان بر روی آدامس است. مخصوصا اگر جنین را به جای نمای پشت، از نمای پهلو نگاه کنید. این همان چیزی است که قائلین به معجزه علمی، شبیه گوشت جویده شده می‌دانند. از طرفی دیگر به معنای دقیق کلمه «مضغة» دقت کنید: «قطعة من اللحم قدر ما یمضغها الانسان» یعنی «قطعه گوشتی است به اندازه ای که انسان بجود» و این قول طبرسی است. با این معنا منظور عامیانه همان یک کنجه گوشت متعارف است که میل می‌کنید با ابعادی حدود 2 تا 3 سانتیمتر. در صورتی که اندازه میلیمتری جنین با این معنا مشابهتی ندارد.

در تصویر 3 رشد جنین و رویان را خودتان ببینید و ببینید در کدام مرحله مطابق آیه قرآن، مضغة تبدیل به استخوان می‌شود؟! جالب است که قائلین به معجزه علمی، روی مسئله جنین از منظر قرآن بیش از مطالب علمی دیگر پافشاری می‌کنند و معتقدند به این مورد خدشه‌ای وارد نیست. خودتان قضاوت کنید. مطالب علمی پیرامون ابتدای لقاح و تشکیل سلول تخم یا زیگوت را که در پست قبلی من با کمی ویرایش و خلاصه گونه بیان کردم را بار دیگر بخوانید و مراحل مصور تکامل جنین را تصویر زیر مشاهده کنید و با آیات قرآن مقایسه کنید. همچنین به معنای دقیق علقة و مضغة دقت نمائید و اسیر ترجمه‌های تحریفی مفسران به رأی نشوید.




معمولا به من و امثال من ایراد گرفته می‌شود که چون منابع اسلامی را بصورت عمیق مطالعه نکرده و آشنائی با روایات و شأن نزول آیات  و نیز زبان و ادبیات عرب نداریم، با انتشار مطالب کذب و گمراه کننده، از مسیر هدایت الهی خارج شده‌ایم. به همین دلیل ضمن اینکه قضاوت در مورد مطالب بالا را به عهده خواننده گرامی می‌گذارم، لازم می دانم یک روایت از امام دانشمند شیعیان و شکافنده علوم ( به گفته شیعیان یا رافضیان )، امام محمد بن علی (باقر العلوم) ذکر کنم.
این روایت بر گرفته از یکی از کتب اربعه مرجع شیعیان یعنی اصول کافی است. مستحضرید کمتر عالم شیعی یافت می شود که به صحت روایات مندرج در این کتاب شک کند. این روایت را آخوند طباطبائی در تفسیر معروف المیزان خود و در ذیل تفسیر آیه 3 سوره آل عمران نیز ذکر نموده:

«خدای تعالی هر وقت اراده کند نطفه ای را که قبلا در صلب آدم بوده و از او پیمان گرفته بیافریند، و آنچه در ازل در صلب آدم برای آن نطفه نوشته است به مرحله ظهور برساند، مرد را تحریک می‌کند تا به جماع بپردازد و به رحم زن وحی می‌کند، که خود را برای فرو رفتن نطفه در درونت باز کن تا قضا و قدر نافذ من در تو تحقق یابد. رحم دهانه خود را باز می‌کند و نطفه به رحم می‌رسد و چهل روز در رحم تردد می‌کند و می‌چرخد تا بصورت علقه درآید. چهل روز هم به این صورت می‌ماند، بعد مضغه می‌شود و پس از چهل روز گوشتی می‌شود که در لابلای آن رگ هایی چون توری بافته شده پدید می‌آید.
آنگاه خدای تعالی دو فرشته که کارشان خلقت است و در رحم زنان هر چه را خدا بخواهد خلق می‌کنند، می‌فرستد تا از راه دهان زن وارد شکم او شوند و خود را به رحم زن که روح قدیم انتقال یافته از پشت پدران و رحم زنان در آنجاست برسانند و روح حیات و بقا را به اذن خدا در آن گوشت بدمند. و برایش سوراخ گوش و چشم و نیز دست و پا و جوارح و اعضای بیرونی و درونی یک انسان را درست کنند.
آنگاه خدای عز و جل به آن دو فرشته وحی می‌فرستد و دستور می‌دهد که قضا و قدری که من برای این کودک معین کرده‌ام و امری که درباره‌اش صادر نموده‌ام بنویسید، و در عین حال جا برای « بدا » یعنی تغییر آن قضا و قدرها و امرها برایم بگذارید. می پرسند: پروردگارا، ما نمی دانیم چه قضا و قدری برای او معین کرده ای، خودت بفرما تا ما بنویسیم. خدای تعالی می فرماید: سر خود را بلند کنید و به سر مادرش نگاه کنید. چون نگاه می کنند، لوحی می بینند که به پیشانی مادر کودک آویزان است و در آن چیزهایی نوشته شده، از آن جمله صورت و زینت و اجل و میثاق و سعادت یا شقاوت کودک و تمامی خصوصیات او است. یکی از آن دو فرشته لوح را می‌خواند و دیگری برای کودک می‌نویسد. و در هر یک از آن خصوصیات، بدا را برای خدا شرط می‌کنند.
آنگاه نوشته خود را مهر نموده و بین دو چشم کودک جای می‌دهند و سپس در شکم مادر او را سر پا نگه داشته و بعد رها می‌کنند. بسیار می‌شود که کودک می‌لغزد و پشت و رو می‌شود و این تنها در مورد افراد طغیان گر و سرکش است و چون هنگام ولادت کودک می‌رسد، چه در مورد کودک تام الخلقه و چه کودکی که خلقتش تمام نیست، به رحم وحی می کند که دهانه خود را باز کن تا مخلوق من بر زمین بیفتد و مقدرات من در مورد او تحقق یابد، که اینک هنگام بیرون شدنش رسیده. پس رحم دهانه خود را باز می‌کند و در آن هنگام کودک زیر و رو شده، پاهایش در بالا و سرش پائین شکم مادر قرار می‌گیرد تا هم مادر آسانتر بزاید و هم کودک آسانتر پا به دنیا بگذارد.
آنگاه خدای عز و جل فرشته ای را که نامش زاجر است می‌فرستد تا کودک را زجری دهد و از آن زجر به اضطراب و فزع در آید و اگر بازهم به دنیا نیامد باز هم او را زجر می دهد تا به فزع و اضطراب در آمده و از شکم مادر به زمین بیفتد، در حالی که از آن زجر مشغول گریه باشد.»

من در اینجا قصد ندارم در مورد عبارات عجیب و نامتعارف و دور از علم و ساخته تخیل این امام این روایت بحث کنم چون شیعیان خیلی راحت و سریع مانند قرآن آن را تأویل ( جوری که بتوانند آنرا با علم روز تطبیق و یا بگویند منظور ایشان چیز دیگری بوده و از حد درک ما خارج و طرف رو به نفهمی سوق دادن و افرادی مثل من رو به ضدیت با ایشان حکم می کنند در صورتی که ضدیتی در کار نیست و فقط پی بردن به حقیقت مطلب منظور می باشد ) خواهند کرد.
فقط منظورم از ذکر روایت مدت زمان تبدیل نطفه به علقه (40 روز) و علقه به مضغه (40 روز) از دیدگاه امام شیعیان و مقایسه آن با شماره روزهائی است که در شرح علمی مطلب ( تبدیل زیگوت به مورولا 6 روز بعد از عمل لقاح و پایان عمل القاء مورولا بر روی دیواره رحم 12 روز بعد از عمل لقاح و تشکیل تمامی اعضای بدن پس از گذشت 56 روز از عمل لقاح و شکل‌گیری بدن رویان طوری که همه اندامش واضح و قابل تشخیص باشد 68 روز پس از عمل لقاح ) از نظرتان گذشت؛ بخوانید و قضاوت کنید.
بخوانید و سطح دانش آن روز را با ادعاهای عجیب معجزه علمی مقایسه کنید. مطابق صحبت امام شیعیان، روح بعد از 120 روز یعنی در شروع ماه پنجم به درون گوشت جنین دمیده می‌شود و بعد از آن چشم گوش دست و پا و بقیه اندامهای بیرونی و داخلی تشکیل می شوند در حالیکه می دانیم  تشکیل همه این اعضاء در پایان روز 68 ام انجام شده است. خودتان مشاهده کنید.




کمی تامل کنیم و قدری تفکر



از اشاره‌های قرآن به مراحل تکامل جنین 3


 در مورد معجزه علمی قرآن ( یک ادعای نا متعارف مضحک و محکوم شده از طرف علمای اسلام در مورد نسبت دادن به معجزه بودن قرآن از این طریق ) درباره جنین (بخش سوم )

سوره حج آیه 5:
ترجمه: «ای مرمان اگر از برانگیختن در شک هستید، پس بدرستیکه ما شما را از خاک آفریدیم سپس از نطفه سپس از خون بسته سپس از گوشت پاره داراى خلقت كامل و خلقت ناقص تا بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده مى‏كنيم تا مدتى معين در رحم ها قرار مى‏دهيم …»

ابتدا نقل قول از معتقدین به معجزه علمی:
«واژه‌ي «علق» جمع «عَلَقَه» در اصل به معناي «چيزي كه به چيز بالاتر آويزان شود» آمده است و موارد استعمال آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي‌چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي‌چسبد و خون را مي‌مكد و … مي‌باشد. پس مي‌توان گفت: در مواردي كه علق استعمال شده: يكي چسبندگي و ديگري آويزان بودن، لحاظ شده است مانند: زالو، خون بسته و كرم كه به عضو بدن مي‌چسبد و آويزان مي‌شود.»

«در ادبيات عرب، براي کلمه علقه سه معناي متفاوت مي يابيم: 1. زالو، 2. یک چیز آویزان، 3. توده یا لخته خون». «لخته خوني به شکل و شمایل زالو که حاصل تغییر و تحول نطفه است وارد رحم می شود و به دیواره رحم آویزان می شود و معجزه علمي قرآن اینست که الله با تعبیر زیباي علق به همه این موارد یکجا اشاره کرده و از هفته سوم بارداري با چشم غيرمسلح كاملاً به صورت گوشت جويده پديدار مي‌گردد (مقايسه‌اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دكتر بوكای، ص 275) که کاملا با آیات قرآن منطبق است و …»

و اما :
کلمه «علقة» در ترجمه‌های زیر بصورت «خون بسته» یا «لخته خون» یا «پاره خون بسته» یا «پارچه خونی بسته» یا «علقة» ترجمه شده: [صاحب محدث دهلوی، سید رضا سراج، فیض الاسلام، محمد خواجوی، جلال‌الدین فارسی، جلال‌الدین مجتبوی، عباس مصباح‌زاده، محمد کاظم معزی، حاج محمود یاسری، عبدالمحمد آیتی، اشرفی تبریزی، مکارم شیرازی، ابوالحسن شعرانی، خرمشاهی، مهدی الهی قمشه‌ای، احمد کاویان‌پور، کاظم پورجوادی، فولادوند].

و نیز در تفاسیر زیر هم با ترجمه‌های «خون بسته» یا «لخته خون» یا «پاره خون بسته» یا «پارچه خونی بسته» بیان شده: [نمونه، المیزان، جامع، روض الجنان و روح الجنان، مجمع البیان، گازر، مواهب، منهج الصادقین، خلاصة المنهج، انوار درخشان، شریف لاهیجی، اثنی عشری، حجة التفاسیر، روان جاوید، مخزن العرفان، عاملی، اطیب البیان].
تنها در تفسیر آسان نوشته محمد‌جواد نجفی در یک جا علقه را به معنای کرم و زالو و در جای دیگر به معنای لخته خونی به شکل زالو ترجمه کرده.
طبرسی می گوید: «علقه به معنی قطعه خون خشک شده و جمع آن علق می باشد. همچنین علق به معنای زالو نیز می باشد.»




با توجه به موارد بالا می بینید که معنای واقعی علقة در زبان پارسی همان لخته خون می باشد. و علق که در این آیه ذکر نشده است هم جمع علقة است و هم به معنای زالو؛ بنابراین بازهم با توجه به نوشته‌های قبلی و ذکر این مورد که قائلین به معجزه علمی قرآن با تحریف در ترجمه لغات می‌کوشند معنای آیه را منطبق بر علم روز کنند، واقعا مغرضانه عمل کرده و باعث سردرگمی دیگران می‌شوند.

همچنین «علق» در مقام فعل به معنای آویختن، آویزان کردن، مصلوب شدن، چسبیدن به… می‌باشد؛ که باز هم قائلین به معجزات علمی ( یک ادعای نا متعارف مضحک و محکوم شده از طرف علمای اسلام در مورد نسبت دادن به معجزه بودن قرآن از این طریق) از معانی این فعل برای علقة که در واقع اسم می‌باشد استفاده کرده و تفسیر به رأی می‌کنند.

با توجه به مطالب بالا و نیز مرور تمامی ترجمه‌ها و تفاسیری که در بالا نام برده شد، تنها معنای علقه همان خون بسته یا لخته خون می‌باشد و هیچ استنباط دیگری نمی توان از آن کرد از جمله اینکه بگوئیم لخته خون به شکل زالو است یا بگوئیم لخته خون آویزان است.

در واقع در شرح علمی عمل لقاح و رشد سلول های بنیادین انسانی در رحم بدین گونه هست که از اتصال اسپرماتوزون و تخمک در لوله فالوپ، سلول تخم (زیگوت) بوجود می‌آید و پس از دو روز این سلول با کمک فعالیت عضلات جداره لوله حمل تخمک، سفر خود را به رحم آغاز می کند که این سفر تقریبا 4 روز طول می‌کشد و در طول این سفر، سلول تخم هر دوازده ساعت به دو برابر تکثیر شده و پس از 6 روز از عمل لقاح، این مجموعه سلولی با نام «مورولا» وارد رحم می شود.




مورولا یک توده سلولی شامل صدها سلول می‌باشد و شکل کروی دارد و درون آن حفره مانند است (به آن بلاستوسیست نیز می‌گویند) و صحیح نیست آن را لخته خون خطاب کنیم و نیز به دیواره رحم آویزان نمی‌شود، بلکه درون يكی از چين‌خوردگی‌‌های فراوان بافت پوششی درون رحم جايگزين می شود و به تدريج بين جنين و بدن مادر ارتباط ساختمانی و فيزيولوژيكی به وجود می‌آيد. که این عمل القاء نام دارد. پایان عمل القاء مورولا تقریبا 10 الی 12 روز پس از لقاح می باشد. قسمتی از این سلولها با تکثیر خود به دیواره رحم (آندومتر) نفوذ کرده و جفت را تشکیل می‌دهند.

سلول هایی که در داخل بلاستوسیست هستند توده داخلی سلول نامیده می‌شوند که همان سلولهای بنیادین هستند و توانائی ساخت بیش از 200 نوع سلول از جمله خونی و غضروفی را دارند و رشد سر، بدن و ساخت‌های دیگر حیاتی را باعث می‌شوند. در مدت 1 هفته، سلول های توده داخلی سلول، دو تا لایه را تشکیل می‌دهند که به آنها هیوبلاست و اپی‌بلاست گفته می‌شود. 

هیوبلاست یا غشاء داخلی جنین، کیسه محتویات نطفه را ایجاد می‌کند که وظیفه آن تغذیه جنین توسط مادر است. در ابتدا یاخته های خون در این کیسه ظاهر شده و رگهای خونی در سرتاسر جنین تشکیل می‌شوند. سلول هایی از اپی‌بلاست پرده‌ای را تشکیل می‌دهند به نام آمنیون که جنین داخل آن رشد می‌کند. در مدت تقریبا 3 هفته اپی‌پلاست 3 لایه بافت سلولی ابتدائی جنین را تشکیل می‌دهد به نامهای اکتودرم (منشأ ساخت مغز، نخاع، عصب‌ها، پوست، ناخن‌ها و مو) ، ایندودرم (منشأ ساخت دستگاه تنفس، مسیر هاضمه، جگر و لوزالمعده و …) ، و مزو‌درم (منشأ ساخت قلب، کلیه‌ها، استخوان ها، غضروف ها، عضلات، یاخته‌های خون و …).




با تشکیل جفت تغذیه جنین (جنین به معنای «بزرگ شدنی در داخل») توسط جفت آغاز می‌گردد. با بوجود آمدن دو سرخرگ و یک سیاهرگ در بند ناف عمل انتقال اکسیژن، مواد غذائی و پادتن‌ها میان خون مادر و خون جنین و نیز دفع دی اکسید کربن از طریق بند ناف متصل به جفت آغاز شده و در واقع هنگام این انتقال، خون مادر و جنین با هم مخلوط و ترکیب نمی‌شوند و علت آن تشکیل غشائی به نام کوریون (مشیمه) است.

جنین درون کیسه درون رحم رشد می‌کند و محافظت از آن توسط مایع آمنیوتیک درون این کیسه صورت می‌گیرد که حکم ضربه‌گیر را دارد. در طول 8 هفته، اندامها، سر و ظاهر صورت شکل می‌گیرد و بیشتر اعضاء تشکیل می‌شوند. در واقع در دوران جنینی سیستم های اصلی بدن بوجود می‌آید. در آغاز هفته نهم نام جنین به رویان (رویان به معنای «در حال رشد زائیده نشده») تغییر میابد و تا آخر بارداری تکامل و رشد سیستمهای بدن انجام و شروع بکار آنها آغاز می‌شود.

در مدت 3 هفته مغز به 3 قسمت اصلی (جلو، میانی و عقب) تقسیم و همزمان دستگاه های تنفس و هاضمه رشد می‌کنند و نیز رگهای خونی تشکیل می‌شوند. از روز هجدهم بعد از لقاح قلب شروع به شکل‌گیری کرده و با رشد سریع، 22 روز بعد از لقاح شروع به تپش می‌کند.
از روز 28 ام بعد از لقاح، چشم ها، گوش ها، و سیستم تنفسی شروع به شکل‌گیری می‌کنند. از روز 42 ام اسکلت غضروفی بدن کامل و امواج مغزی قابل ثبت است. از هفته 5 ام دست ها و پاها شروع به رشد می‌کنند. از هفته 7 ام پلک ها و انگشتان شکل می‌گیرند و بینی متمایز می‌شود. در هفته 8 ام تمام سیستم های بدن شکل گرفته و رشد ناخن ها شروع می‌شود و دوره جنینی تمام و دوره رویانی شروع می‌گردد. در ماه 4 و 5 برای نخستین بار مادر می‌تواند حرکت رویان را احساس کند.



نتیجه‌گیری:

اول)  کلمه «علقة» در آیات فوق بکار رفته، نه «علق»

دوم)  «علقه» به معنای لخته خون و «علق» بصورت اسم جمع، جمع علقه و بصورت اسم مفرد به معنای زالو  و بصورت فعل به معنای آویزان‌شدن است. همچنین در سوره علق آیه دوم « خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» علق اسم است و به معنای همان خون بسته یا لخته خون ترجمه شده. در بعضی ترجمه‌ها لخته خون و در بعضی بصورت جمع و لخته‌های خون بیان شده.

سوم)  علق در مقام اسم مفرد و در معنای زالو هیچ ربطی به علقه به معنای لخته خون ندارد.

چهارم)  علقه را نمی توان لخته خون زالو شکل یا لخته خون آویزان معنا کرد. زیرا صحیح نیست دو معنای متفاوت دو کلمه از یک ریشه را با هم ترکیب و بصورت صفت و موصوف بیان نمود.

پنجم)  مورولا یک توده کروی شکل با یک حفره درونی و شامل صدها سلول است و لخته خون نیست.

ششم)  مورولا به دیواره رحم آویزان نمی‌شود بلکه درون يكی از چين‌ خوردگی‌های فراوان بافت پوششی درون رحم جايگزين می‌شود و به تدريج بين جنين و بدن مادر ارتباط ساختمانی و فيزيولوژيكی به وجود می‌آيد. و به این عمل القاء گفته می‌شود. که پایان آن 10 الی 12 روز بعد از عمل لقاح است.

هفتم)  مورولا یا همان جنین هیچگاه لخته خون نیست بلکه با تکثیر سلول های بنیادین و شرح علمی که در بالا بیان شد، رگ ها و قلب و یاخته‌های خونی تشکیل شده و پس از راه اندازی سیستم گردش خون، خون جنین درون رگ ها به گردش می‌آید و توسط بند ناف متصل به جفت، مواد غذائی و اکسیژن را از مادر گرفته و دی اکسید کربن را دفع می‌کند.

هشتم)  همانطور که در شرح علمی مراحل تکامل جنین در بالا بیان شد، سلول های بنیادینی که در داخل مورولا وجود دارند، منشأ ساخت دستگاه‌ها و اندامهای مختلف جنین هستند و شکل گیری غضروف ها و  استخوان ها و ماهیچه ها و سیستم های مختلف بدن مانند دستگاه تنفسی و هاضمه و عصبی و…  به صورت همزمان و موازی پیش میرود و لذا با بیان آیه 14سوره مؤمنون خیلی تفاوت دارد. غضروف ها و استخوان ها توسط بافت مزودرم و در داخل بدن جنین شکل می‌گیرند و اعتقاد به وجود یک تکه گوشت جویده شده« مضغة » و تبدیل آن به استخوان و سپس رویش گوشت بر روی آن یک باور کاملا اشتباه و نشانگر دانش پزشکی همان عصر محمد پیامبر می‌باشد.

ادامه دارد ....



کمی تامل کنیم و قدری تفکر

جمعه، شهریور ۸

از اشاره‌های قرآن به مراحل تکامل جنین 2


 در مورد معجزه علمی قرآن ( یک ادعای نا متعارف مضحک و محکوم شده از طرف علمای اسلام در مورد نسبت دادن به معجزه بودن قرآن از این طریق ) درباره جنین (بخش دوم)

اشارات علمی الهی یا کپی‌برداری از روی آراء جالینوس؟

کلا آنچه، برای یافتن تفسیر درست این قبیل آیات، پیش از هر چیز، باید در جستجوی آن باشیم آن است که چنین بیاناتی راجع به سیر تکامل جنین در قرآن از کجا سرچشمه گرفته‌اند؛ آیا صرفا ادعاهای تازه‌ای بوده‌اند، یا اینکه ریشه در عقاید رایج در آن دوران داشته‌اند؟! اگر بر اساس شواهد و اسناد موجود، ثابت شود که آنچه در این قبیل آیات می‌خوانیم با باورهای رایج و مشهور آن دوران مطابقند، یا دارای شباهت های اساسی و جامعی‌ هستند، آنچه محتمل می‌گردد آن است که این آیات اساسا تنها بازگوکننده‌ی بخشی از باورها یا نظریات رایج در زمان خود هستند.

در این صورت، چه‌ بسا هیچ‌ جایی برای ابداع و اختراع مفاهیم تازه برای واژگان باقی نخواهد ماند. به دیگر سخن، چنین تلاش هایی برای استخراج کردن تعابیر خاص و ابداعی از چنین آیاتی در قرآن، اساسا تلاش هایی بیهوده خواهند بود، و عقلا و منطقا، قابل ‌پذیرش نمی‌باشند. (‌ اگر برفرض به‌خواهیم این تعبیر حنابِ بوکای را جدی بگیریم، و این تعبیر ایشان را که منظور از «عَلَقَة» "چیزی است که به دیواره‌ی رحم می‌چسبد (یا آویزان است)" (؟!) بپذیریم، باز هم مطلب نوینی در آن نمی‌یابیم. ارسطو، در چهار قرن قبل از میلاد مسیح، بسیار درست‌تر از قرآن، نقش و عملکردِ بند نافی جنین (umbilical cord) که با آن جنین به رحم متصل می‌گردد، را شرح داده است. این اشارات ارسطو با دانش نوین جنین‌شناسی بسیار سازگار است (

آنچه با رجوع به اسناد و شواهد موجود بدست می‌آید آن است که "تبدیل شدن به خون"، به ‌عنوان یکی از مراحل تکامل جنین در رحم، به اشکال گوناگون، یکی از باورهای بسیار رایج و مشهور مردمان قدیم بوده است. نوشته‌ها و نظریات بسیاری از دانشمندان باستان را می‌توان نام برد که تمامی آنها به‌ شکلی بر این باور بوده‌اند. در میان این افراد، می‌توان از پزشکی به نام جالینوس (Galen) نام برد. 

جالینوس (۱۲۹-۲۱۶ م) از پزشکان برجسته‌ی یونان باستان می‌باشد که نظریات او برای بیش از هزار سال، بر علوم پزشکی مغرب‌ زمین تاثیرات بسیار ژرف و اساسی‌ای داشته است. بخشی از نظریاتِ جالینوس درباره‌ی مراحل تکامل جنین در رحم به قرار زیر است:

... بگذارید تا مراحل آفرینش ِ جنین را به چهار دوره تقسیم کنیم. در دوره‌ی نخستین، ... شکل نطفه غالب است. ... اما وقتی با خون پُر شد، و قلب، مغز و کبد هنوز شکل نگرفته‌اند، ... این دوره‌ی دوم است. ... دوره‌ی سوم چنین خواهد بود؛ شکل‌ ِ کلی [و تکامل‌نیافته‌ی] سه عضو حیاتی [قلب، مغز و کبد] را می‌توان به‌وضوح تشخیص داد ... بعد از مدتی، آنها شاخه‌های استخوانی کوچکی را تشکیل خواهند داد ... که شبیه شاخه‌های درختند ... دوره‌ی چهارم و نهائی مرحله‌ایست که تمام اعضاء شکل‌یافته و تکامل‌یافته گشته‌اند. در این مرحله دیگر این موجود را تنها جنین (embryo)  نمی‌خوانند، بلکه کودک (child) نیز... زمان آن برای طبیعت فرا رسیده است تا اعضاء را به‌ دقت شکل دهد و تکامل همه‌ی آنها را به مرحله‌ی نهائی برساند. پس، او باعث گردید که دورتادور و بر روی تمام استخوانها، گوشت بروید. در عین حال، در انتهای استخوانها پیوندهایی ساخت تا آنها را به یکدیگر متصل سازند ...

به‌طور خلاصه، می‌توان گفت که جالینوس تکامل جنین در رحم را چنین شرح داده است:
۱- شکل نطفه؛
۲- شکل خونین؛
۳- اعضاء به‌ طور تکامل‌ نیافته و کلی دیده می‌شوند؛
۴- استخوانها مانند شاخه‌های درخت شروع به رشد می‌کنند؛
۵- دورتادور و بر روی استخوانها گوشت می‌روید؛
۶- سرانجام، موجودِ جنین به یک کودک یا انسان کامل و تکامل‌ یافته تبدیل می‌شود.

حال، برگرفته‌ بالا را با آیه‌ ۱۴ سوره‌ المومنون قیاس کنیم:
سپس نطفه را بصورت علقه [= خون بسته‏]، و علقه را بصورت مضغه [= چیزى شبیه گوشت جویده‌شده‏]، و مضغه را بصورت استخوانهایى درآوردیم‏؛ و بر استخوانها گوشت پوشاندیم‏؛ سپس آن را آفرینش تازه‏اى دادیم‏؛ پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است‏!

می‌بینیم که این آیه دقیقا خلاصه و بازگوکننده‌ی برگرفته‌ی بالا از آثار جالینوس می‌باشد. بر این اساس، روشن است که این قبیل آیات که مدافعان اسلام از آنان با عنوان "معجزه" یاد می‌کنند، نه ‌تنها از نظر علمی سراسر اشتباه و مردودند، بلکه تنها بازگویی‌هایی ظاهرا کورکورانه از باورها و عقاید مردمان هم ‌عصر قرآن می‌باشند.

Basim Musallam، مدیر بخش مطالعاتِ خاورمیانه در دانشگاه  Cambridge، درباره تاثیر عقاید جالینوس در قرآن چنین می‌نویسد:

مراحلِ تکامل جنین که در قرآن و حدیث برای مومنان می‌یابیم با گزارشاتِ پزشکی جالینوس در این باره کاملا تطبیق می‌کنند. ... شکی نیست که دانشمندان مسلمان قرون میانه از این تطابق کاملا آگاه بوده‌اند. به ‌هیچ وجه بعید نیست که محمد ابن عبدالله، کسی که در جوانی به سفرهای تجاری می‌رفته و منطقا بارها به مراکز تجاری‌ای چون شام سفر کرده است، از این عقاید، دست‌ کم به واسطه‌ی شنیدن، آگاهی‌هایی داشته باشد.

علاوه بر این، آنچه نیز در این باره جالب‌ توجه می‌باشد آن است که هر ۲۶ کتاب جالینوس، به‌ زودی قرن ششم میلادی، توسط راهبی به نامِ سرجیوس (و جمعی دیگر از عالمان مسیحی)، به زبان آشوری ترجمه شده بودند. آثار و نوشته‌های جالینوس توسط مسیحیانی که از روم گریخته و به ایران پناه برده بودند، در سرزمین پارس، نشر و گسترش پیدا کرده بودند.

این مطلب از آنجا دارای اهمیت است که، طبق تواریخ و روایات اسلامی، یکی از اصحاب محمد شخصی به نام الحارث ابن کلده ثقفی بوده است. الحارث یک پزشک بسیار ماهر و دانشمند بود که در دانشگاه گندیشاپور تحصیل کرده بود. روایاتی در دست است که او پزشک محبوب محمد بوده و محمد برای امور طبی نزد او می‌رفته است و از وی مشورت می‌گرفته است. در نتیجه، این نیز محتمل است که منبع اصلی این آیات قرآنی در واقع شنیده‌هایی از دانش پزشکی الحارث باشند.

ادامه دارد ....




کمی تامل کنیم و قدری تفکر

از اشاره‌های قرآن به مراحل تکامل جنین 1


 در مورد معجزه علمی قرآن ( یک ادعای نا متعارف مضحک و محکوم شده از طرف علمای اسلام در مورد نسبت دادن به معجزه بودن قرآن از این طریق ) درباره جنین (بخش نخست )


در قرآن، در سوره‌ی المومنون، آیه‌ی ۱۴، اشاره‌ی جالبِ‌ توجهی را به "مراحل تکامل ِ جنین" (Embryological Stages) می‌یابیم.
ترجمه‌ی پارسی : سپس نطفه را بصورت علقه [= خون بسته]، و علقه را بصورت مضغه [= چیزى شبیه گوشت جویده‌شده]، و مضغه را بصورت استخوانهایى درآوردیم؛ و بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازهاى دادیم؛ پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است!

در سوره‌ی الحج، آیه‌ی ۵، نیز مشابهِ این آیه را می‌یابیم:

ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته‌شده، سپس از (مضغه) [= چیزى شبیه گوشت جویده‌شده] که بعضى داراى شکل و خلقت است و بعضى بدون شکل. ( مطالبِ داخل براکت متعلق به خودِ ترجمه‌ی آیت‌الله مکارم شیرازی هستند )

آنچه در این آیات جالب‌ِ توجه می‌باشد این نکته است که در تمامی این موارد، بخشی از مراحل تکامل جنین "تبدیل شدن (خلقت) از نَطْفَة به عَلَقَة، و از عَلَقَة به مُضْغَة" ذکر شده است ( خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً ).
(همچنین، ر.ک. به: غافر ۶۷؛ القیامة ۳۸) آخوند طباطبایی در تفسیر المیزان، درباره‌ی معنای طبیعی دو واژه‌ی «عَلَقَة» و «مُضْغَة»، چنین می‌نویسد:

کلمه‌ی «علقه» به معناى قطعه‌اى خون ِ خشکیده است. و کلمه‌ی «مضغه» به معناى قطعه‌اى گوشتِ جویده‌ شده است. ( ترجمه‌ی تفسیر المیزان، جلدِ ۱۴، صفحه‌ی ۴۸۶ )
آخوند مکارم شیرازی نیز، در تفسیر نمونه، در این باره چنین می‌نویسد:

بعد به مراحل شگفت‌آور و بهت‌آور سیر نطفه در رحم مادر و چهره‌هاى گوناگون خلقت که یکى بعد از دیگرى در آن قرارگاهِ امن و دور از دستِ بشر ظاهر مى‌شود، اشاره کرده، مى‌فرماید: «سپس ما نطفه را به‌ صورت خون بسته‌اى درآوردیم و بعد این خون بسته را به «مضغه» که شبیهِ گوشتِ جویده است تبدیل کردیم، و بعدا آن را به‌صورت استخوان درآوردیم، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشاندیم.» (ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما) (تفسیر نمونه، جلدِ ۱۴، صفحه‌ی ۲۰۹ )

در تفسیر نور، اثر آخوند قرائتی، در این باره چنین می‌یابیم:

کلمه‌ی «علقه» به معنای خون ِ غلیظ و بسته‌شده و کلمه‌ی «مضغه» به معنای پاره‌گوشتِ بدون ِ استخوان است.

کلا، آنطور که از شواهد و اسنادِ موجود برمی‌آید، اجماع بهترین و معتبرین علما و مفسران جهان اسلام، در طول تاریخ، پیرامون معنای طبیعی ِ واژه‌ی «عَلَقَة»، همواره همان بوده که در برگرفته‌های بالا از این تفاسیر می‌یابیم. این واژه در این آیات، توسط علما و مفسرین اسلام، همواره به‌ صورتِ "خون ِ خشک‌شده، بسته‌شده، غلیط یا لخته‌ شده" معنا شده است. این اما، در حالی است که برخلافِ باور بسیار رایج و مشهور در میان ِ پزشکان عهدِ باستان، دانش مدرن پزشکی، وجودِ چنین مرحله‌ای را اساسا انکار می‌کند؛ جنین در رحم مادرش، هیچ‌گاه به "خونِ ِ بسته‌شده یا متراکم‌" تبدیل نمی‌گردد.

روشن است که این اشاره‌های قرآن، طبق دانش امروزین پزشکی، دربردارنده‌ی یک اشتباهِ فاحش هستند. بر این اساس، این اشتباه، جز نشانه‌ی جهل نگارنده ( نگارندگان ) قرآن نسبت به حقایق آفرینش، دلیل دیگری نمی‌تواند داشته باشد. آنچه اما این مسئله را بسیار جالب‌تر می‌گرداند آن است که اسلامگرایان عموما، نه‌ تنها به وجودِ چنین اشتباهِ فاحشی در قرآن معترف نیستند، بلکه برعکس، این قبیل آیات را یکی از معجزاتِ علمی ِ ( مسخره ترین نسبت به قرآن ) موجود در قرآن نیز اعلام می‌کنند! البته، این افراد، برای دفاع از موضعشان، به‌ ناچار این قبیل آیاتِ قرآن را تحریفِ معنوی می‌کنند، و واژه‌ی «عَلَقَة» را خلاف مفهوم طبیعی خود (که همان "خون ِ بسته‌شده" است) معنا می‌کنند.

به‌ عنوان نمونه موریس بوکای (
Maurice Bucaille) در کتابِ معروفش در میان مسلمانان، کتاب‌ِمقدس، قرآن و علم، ادعا کرده است که این واژه را باید "چیزی که می‌چسبد (یا آویزان است )" (’something which clings’) ترجمه نمود. البته، خودِ او ظاهرا به‌شکلی معترف است که این معنا، معنای طبیعی و متعارفِ این واژه نیست. او در این باره، در کتابش، چنین می‌نویسد:

اکثریت ترجمه‌های قرآن شکل‌گیری انسان [در رحم] را از "خون ِ لخته‌شده" یا از "ادهنشن" (’
adhesion’) توصیف می‌کنند. بیاناتِ این‌چنینی برای دانشمندانی که در این زمنیه تخصص دارند کاملا غیر قابل‌ قبول است.

آنچه از این نقل‌ قول در وحله‌ی اول برداشت می‌شود، شیوه‌ی تحلیل و بررسی‌ افرادی چون بوکای می‌باشد. ظاهرا چنین نیست که این قبیل مدافعان اسلام ابتدا در جستجوی معنای طبیعی و حقیقی این قبیل آیات باشند. بلکه، تلاش این افراد اساسا آن است که معانی ذهنی و تخیلی خود را به متن آیات تحمیل نمایند، تا بدین واسطه بتوانند بر اشتباهاتِ فاحش موجود در قرآن، سرپوش بگذارند و حتی (در صورتِ امکان) این موارد را به‌عنوان یک معجزه‌ی علمی نیز به عوام قالب نمایند.

در واقع، آنچه از نقل‌قول بالا برمی‌آید آن است که بهترین مترجمان و مفسران قرآن جملگی در ترجمه‌ی واژه‌ی «عَلَقَة» به "خون بسته‌شده" در اشتباه بوده‌‌اند، و این اشتباه نیز تنها هنگامی هویدا شده که این معنای اجماعی از لحاظ علمی غیر قابل‌ قبول اعلام شده است. به دیگر سخن، تا پیش از اینکه مسلمانان متوجه ناسازگاری علم با این آیات نشده بودند، هیچ‌کدام از این مدافعان اسلام از نادرستی این ترجمه‌ها آگاهی نداشته‌اند. بر این اساس، اصلا بعید نیست که اگر پژوهش‌های علمی در آینده نادرستی نظریاتِ کنونی در مورد سیر تکامل جنین را نیز مردود اعلام کنند، بازهم شاهدِ ادعاهای نوینی از این قبیل مدافعان اسلام، راجع به معانی واژگانی چون «نَطْفَة»، «عَلَقَة» و «مُضْغَة» باشیم! آنچه اما در این میان باید "معجزه" خوانده شود، دیگر آیاتِ قرآن نیستند، بلکه تفاسیر و ادعاهای افرادی چون بوکای می‌باشند.

اما، حال بیاییم ترجمه‌ی آقای بوکای را فرضا و موقتا بپذیریم. باید دید که ایشان «عَلَقَة» یا همان "چیزی که می‌چسبد (یا آویزان است)" را به چه چیزی تعبیر کرده است. با رجوع به کتاب ایشان درمی‌یابیم که منظور او جنینی است که در حالتِ اولیه‌اش به دیواره‌ی رحم متصل می‌گردد.

البته، کوچکترین مشکلی که در اینجا به وجود می‌آید آن است که جنین به ‌صورت موقت به دیواره‌ی رحم (uterus) متصل نیست. بلکه، در طول هشت ماه و نیمی که تا به ‌دنیا آمدنش مانده، به رحم متصل می‌ماند. این در حالی است که طبق قرآن، «عَلَقَة» بودن جنین در رحم تنها یک حالتِ موقتی است که جای خود را به صورتِ دیگری، که «مُضْغَة» نامیده شده است، می‌دهد.

طبق ادعای آقای بوکای، جنین، در آیاتی چون المومنون ۱۴، به دلیل اتصالش به دیوار رحم، «عَلَقَة» نامیده شده است. در نتیجه، اینکه آمده که جنین در داخل رحم، از صورتِ «عَلَقَة» به چیز دیگری (که همان «مُضْغَة» باشد) تبدیل می‌گردد، منطقا به آن معنا خواهد بود که این اتصال از بین می‌رود. می‌بینیم که این تعبیرِ اختراعی جناب بوکای، نه‌ تنها معجزه‌ای را در قرآن ثابت نمی‌کند، بلکه تنها مشکل تازه‌ای را پیرامون این قبیل آیات به ‌وجود می‌آورد.

یکی دیگر از افرادی که تلاش داشته تا این اشاره‌های قرآن به مراحل تکامل جنین در رحم را علمی جلو دهد، Dr. Keith Moore ، پرفسورِ بازنشسته‌ی کالبدشناسی، می‌باشد. ایشان، با اینکه نه عرب‌ زبانند و نه تحصیلاتِ ویژه‌ای در زبان و ادبیات عرب دارند، ادعا کرده‌اند که واژه‌ی «عَلَقَة»، در این آیات را باید به مفهوم "چیزی به شباهت زالو" (leech-like appearance) تعبیر کرد. بر این اساس، او «عَلَقَة» را اشاره به جنین ۲۳ روزه، که پیرامون ۳ میلی‌متر طول دارد و به باور ایشان شبیه زالو است، دانست.



آنچه که برای نگارنده‌ی این نوشته جای بسی تعجب است، نبود هرگونه شباهت خاصی بین ظاهر یک جنین ۲۳ روزه و یک زالو می‌باشد!
آنطورکه عکسهای X-rayی جنین ۲۳ روزه نشان می‌دهند، شیار عصبی‌ ستون فقرات جنین در این مرحله هنوز باز است (تصویر)؛ درحالی‌که بدن زالو مطلقا فاقد چنین ویژگی‌ای است. همچنین، جنین در این شکل، دارای یک کیسه‌ی زرده‌ی شکمی (ventral yoke sac) بزرگ است (تصویر)، که مشابهِ آن نیز مطلقا در زالو دیده نمی‌شود.
می‌بینیم که این تعابیر اختراعی و ابداعی نیز، نه‌ تنها مشکلات این قبیل اشارات قرآن به نظام طبیعت را از بین نمی‌برند، بلکه تنها مشکلات جدیدی را بر متن آیین اسلام تحمیل می‌کنند.

ادامه دارد....





کمی تامل کنیم و قدری تفکر

پنجشنبه، شهریور ۷

روسپی‌گری، تن‌فروشی و یا فحشا در جوامع اسلامی 2


متعه، صیغه، مسیار،...واژگانی اسلامی و شرعی برای رسمی کردن روسپی‌گری، تن‌فروشی و یا فحشا در جوامع اسلامی ( بخش دوم )




اکنون ببینیم خود قرآن و روایات گفته شده از پیامبر اسلام و دیگران از جمله امامان شیعه در باره متعه، صیغه، مسیار و یا ازدواج موقت چه گونه است.

الله در قرآن و در آیه زیر عملا حکم متعه و یا صیغه برای پیروان خود را صادر کرده است. طبق آیه 24 سوره نساء مردان مسلمان موظف به پراخت وجه و یا مبلغی به زنان و زنان نیز در ازای دریافت مبلغی که تعیین شده است به ارائه سکس و همخوابی (روسپیگری) ملزم شده اند!

سوره نساء آیه 24
مهر و کابین آن زنان را که از آنان بهره مند شده اید به عنوان واجب بپردازید!

از نظر سنت و روایت به چند نمونه که متعه و یا صیغه را تائید کرده است، اشاره می گردد.

پیامبر اسلام می گوید:
هر کس یک بار در زندگی خود متعه کند، درجه‌اش به مانند درجه حسن مجتبی خواهد بود و هر کس دوبار متعه کند، درجه‌اش به مانند حسین سید الشهداء‌ خواهد بود و هر کس سه بار این کار را انجام دهد،به درجة علی مرتضی نائل می‌آید و هر کس چهار بار متعه بگیرد، درجه‌اش همانند من خواهد بود.
لئالی الاخبار ،جلد 3 ص243

امام صادق می گوید: کسی که قائل به حلال بودن متعه نباشد، از شیعیان ما نیست.
لئالی الاخبار ،جلد 3 ص 8

امام باقر می گوید: "رسول الله با زن آزادی ازدواج موقت کرد، بعضی از زنان حضرت از ماجرا با خبر شدند و تهمت فحشا به حضرت زدند، حضرت فرمود: " این ازدواج موقت است. این امر را پنهان کنید، ولی بعضی از زنان از این موضوع با خبر شدند.
وسائل الشيعة، ج 21، ص 10، ح 26377

و همچنین آمده است که امام علی با زنی از قبیله بنی نهشل در کوفه ازدواج موقت کرد.
وسائل الشیعه، ج 21، ص 10

حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه می‌گوید که اگر مردی دارای کنیزی باشد می‌تواند این کنیز را برای سکس در اختیار برادر قرار دهد....!
او می‌گوید برای کسی که فروش او آزاد است فرجش ( آلت جنسی زن ) هم آزاد است....!
وسائل الشیعه . حدیث 26702

اکنون به چند نمونه دیگر در باب متعه و یا صیغه در کتب اهل سنت نگاه کنید.

احمدبن حنبل روايتي با سند نقل می کند كه ابن عباس گفت : محمد پيامبر متعه فرمود.

عروة بن زبير گفت : ابوبكر و عمر از متعه نهي كرده اند . ابن عباس گفت : من می گویم : پيامبر چنين فرمود ، او می گوید : ابوبكر و عمر نهي كرده اند !
مسند احمد بن حنبل ، ج1 ، ص337

ذهبي نيز به سند خود حديث فوق را از ابن عباس نقل كرده است.
سير اعلام النبلاء ، ج15 ، ص243

جابر بن عبداللَّه انصاري گويد : منادي پيامبر بيرون آمد و گفت : پيامبر به شما اجازه داده اند كه متعه و ازدواج موقّت كنيد.
صحيح مسلم ، كتابالنكاح ، باب3 بابنكاحالمتعة ، ح13 و 14 ، ج3 ، ص193

فخر رازي می گوید : علما در اين سخن اتفاق دارند ، كه متعه در صدر اسلام مباح بوده است.
تفسير فخر رازي ، ج10 ، ص49

باز در همان منبع آمده است: ... امّت اجماع كرده اند ، كه نكاح متعه در اسلام جايز بوده و هيچ كس در اين مسأله مخالفتي نكرده است.
تفسير فخر رازي ، ج10 ، ص52 

با توجه به مواردی که در بالا آورده شد نتیجه می گیریم که اسلام عملا تنها دینی است که خرید سکس از زنان را برای مردان مسلمان آزاد و بلامانع می داند! و اسلام تنها دینی است که از به فحشا کشاندن زنان مسلمان و غیر مسلمان ابائی هم ندارد!
این دینیست که در آن حرف از اخلاق اسلامی بسیار می زنند و این به روسپیگری کشاندن زنان برای لذت بردن مردان مسلمان تحت عنوان متعه، صیغه، مسیار،... نمونه ای از همین اخلاق و تربیت اسلامی است. اینطور نیست؟
جالب اینجاست که پیروان این دین با بی شرمی تمام روابط جنسی مردم جوامع دیگر را زیر سوال می برند و آنان را به بی بند و باری های جنسی محکوم می کنند!

از نظر آنها روابط آزاد و مورد قبول زن و مرد با یکدیگر که فقط برای ارضای جنسی است، کاری زشت و غیر اخلاقی است اما پیروی از احکام دینی اسلام را که لذت بردن مردان مسلمان از زنان در قبال پرداخت پول را می پذیرد، درست، اخلاقی و شرعی می داند و با تن فروشی زنان مسلمان تحت عنوان واژگان اسلامی و فریب دهنده متعه، صیغه، مسیار و یا هر واژه دیگری، از نظر اخلاقی هیچ مشکلی ندارند و تازه آنرا امری الهی و ملکوتی برای داشتن یک جامعه سالم بشری می دانند!

در اینجا باید نکته ای دیگری را به این اخلاق اسلامی یعنی روسپیگری یا متعه و صیغه اضافه کرد که خود ننگی دیگر بر چهره این آئین اهریمنی است و آن کنیز بازی، ازدواج با دختران خرد سال و پسرک بازی ( بچه بازی یا لواط ) می باشد، امری طبیعی که در جوامع اسلامی بویژه در کشور های حوزه خلیج فارس و کشور های اسلامی همسایه با ایران از جمله افغانستان و پاکستان رواج بسیار دارد. و این دقیقا همان سنت پیامبر اسلام است که با دخترکی شش ساله ازدواج کرد و در 9 سالگی و یا کمتر ( اگر بر اساس ماه های قمری محاسبه شود.) با این دخترک همبستر شد!
و خمینی تا آنجا پیش رفت که حتی لمس کردن کودک نوزاد را هم برای بهره کشی جنسی مجاز دانسته است؟


در اینجا پرسش هایی از این پیروان متعصب و با ایمان مسلمان دارم. بويژه مورد خطاب من زنان مسلمان هستند.

آیا این دین و آئین که می گوید کاملترین است (!) بزرگترین دشمن اخلاق در جوامع بشری بشمار نمی آید؟

آیا این دین و آئين عملا و قانونا زن و کودکان را وسیله و ابزار شهوت رانی مردان مسلمان قرار نداده است؟

آیا شریعتمداران دین اسلام همانند پااندازان حرفه ای در سراسر جهان این فاحشه خانه گسترده و پر رونق جهان اسلام را با نام هائی همانند متعه، صیغه، مسیار،... مدیریت و سازماندهی نمی کنند و از این راه ثروت های هنگفتی را به جیب خود سرازیر نمی نمایند؟

آیا پیروی از یک چنین دین و آئین دون مایه، دون نگر و غیر اخلاقی خود نوعی فاحشگی مغزی برای پیروان آن بحساب نمی آید؟

آیا زمان بیداری فرا نرسیده است؟

قضاوت درباره این نوشته و پرسش های در پی آن با شما مخاطبان این متن خواهد بود.






کمی تامل کنیم و قدری تفکر