جمعه، شهریور ۸

از اشاره‌های قرآن به مراحل تکامل جنین 1


 در مورد معجزه علمی قرآن ( یک ادعای نا متعارف مضحک و محکوم شده از طرف علمای اسلام در مورد نسبت دادن به معجزه بودن قرآن از این طریق ) درباره جنین (بخش نخست )


در قرآن، در سوره‌ی المومنون، آیه‌ی ۱۴، اشاره‌ی جالبِ‌ توجهی را به "مراحل تکامل ِ جنین" (Embryological Stages) می‌یابیم.
ترجمه‌ی پارسی : سپس نطفه را بصورت علقه [= خون بسته]، و علقه را بصورت مضغه [= چیزى شبیه گوشت جویده‌شده]، و مضغه را بصورت استخوانهایى درآوردیم؛ و بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازهاى دادیم؛ پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است!

در سوره‌ی الحج، آیه‌ی ۵، نیز مشابهِ این آیه را می‌یابیم:

ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته‌شده، سپس از (مضغه) [= چیزى شبیه گوشت جویده‌شده] که بعضى داراى شکل و خلقت است و بعضى بدون شکل. ( مطالبِ داخل براکت متعلق به خودِ ترجمه‌ی آیت‌الله مکارم شیرازی هستند )

آنچه در این آیات جالب‌ِ توجه می‌باشد این نکته است که در تمامی این موارد، بخشی از مراحل تکامل جنین "تبدیل شدن (خلقت) از نَطْفَة به عَلَقَة، و از عَلَقَة به مُضْغَة" ذکر شده است ( خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً ).
(همچنین، ر.ک. به: غافر ۶۷؛ القیامة ۳۸) آخوند طباطبایی در تفسیر المیزان، درباره‌ی معنای طبیعی دو واژه‌ی «عَلَقَة» و «مُضْغَة»، چنین می‌نویسد:

کلمه‌ی «علقه» به معناى قطعه‌اى خون ِ خشکیده است. و کلمه‌ی «مضغه» به معناى قطعه‌اى گوشتِ جویده‌ شده است. ( ترجمه‌ی تفسیر المیزان، جلدِ ۱۴، صفحه‌ی ۴۸۶ )
آخوند مکارم شیرازی نیز، در تفسیر نمونه، در این باره چنین می‌نویسد:

بعد به مراحل شگفت‌آور و بهت‌آور سیر نطفه در رحم مادر و چهره‌هاى گوناگون خلقت که یکى بعد از دیگرى در آن قرارگاهِ امن و دور از دستِ بشر ظاهر مى‌شود، اشاره کرده، مى‌فرماید: «سپس ما نطفه را به‌ صورت خون بسته‌اى درآوردیم و بعد این خون بسته را به «مضغه» که شبیهِ گوشتِ جویده است تبدیل کردیم، و بعدا آن را به‌صورت استخوان درآوردیم، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشاندیم.» (ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما) (تفسیر نمونه، جلدِ ۱۴، صفحه‌ی ۲۰۹ )

در تفسیر نور، اثر آخوند قرائتی، در این باره چنین می‌یابیم:

کلمه‌ی «علقه» به معنای خون ِ غلیظ و بسته‌شده و کلمه‌ی «مضغه» به معنای پاره‌گوشتِ بدون ِ استخوان است.

کلا، آنطور که از شواهد و اسنادِ موجود برمی‌آید، اجماع بهترین و معتبرین علما و مفسران جهان اسلام، در طول تاریخ، پیرامون معنای طبیعی ِ واژه‌ی «عَلَقَة»، همواره همان بوده که در برگرفته‌های بالا از این تفاسیر می‌یابیم. این واژه در این آیات، توسط علما و مفسرین اسلام، همواره به‌ صورتِ "خون ِ خشک‌شده، بسته‌شده، غلیط یا لخته‌ شده" معنا شده است. این اما، در حالی است که برخلافِ باور بسیار رایج و مشهور در میان ِ پزشکان عهدِ باستان، دانش مدرن پزشکی، وجودِ چنین مرحله‌ای را اساسا انکار می‌کند؛ جنین در رحم مادرش، هیچ‌گاه به "خونِ ِ بسته‌شده یا متراکم‌" تبدیل نمی‌گردد.

روشن است که این اشاره‌های قرآن، طبق دانش امروزین پزشکی، دربردارنده‌ی یک اشتباهِ فاحش هستند. بر این اساس، این اشتباه، جز نشانه‌ی جهل نگارنده ( نگارندگان ) قرآن نسبت به حقایق آفرینش، دلیل دیگری نمی‌تواند داشته باشد. آنچه اما این مسئله را بسیار جالب‌تر می‌گرداند آن است که اسلامگرایان عموما، نه‌ تنها به وجودِ چنین اشتباهِ فاحشی در قرآن معترف نیستند، بلکه برعکس، این قبیل آیات را یکی از معجزاتِ علمی ِ ( مسخره ترین نسبت به قرآن ) موجود در قرآن نیز اعلام می‌کنند! البته، این افراد، برای دفاع از موضعشان، به‌ ناچار این قبیل آیاتِ قرآن را تحریفِ معنوی می‌کنند، و واژه‌ی «عَلَقَة» را خلاف مفهوم طبیعی خود (که همان "خون ِ بسته‌شده" است) معنا می‌کنند.

به‌ عنوان نمونه موریس بوکای (
Maurice Bucaille) در کتابِ معروفش در میان مسلمانان، کتاب‌ِمقدس، قرآن و علم، ادعا کرده است که این واژه را باید "چیزی که می‌چسبد (یا آویزان است )" (’something which clings’) ترجمه نمود. البته، خودِ او ظاهرا به‌شکلی معترف است که این معنا، معنای طبیعی و متعارفِ این واژه نیست. او در این باره، در کتابش، چنین می‌نویسد:

اکثریت ترجمه‌های قرآن شکل‌گیری انسان [در رحم] را از "خون ِ لخته‌شده" یا از "ادهنشن" (’
adhesion’) توصیف می‌کنند. بیاناتِ این‌چنینی برای دانشمندانی که در این زمنیه تخصص دارند کاملا غیر قابل‌ قبول است.

آنچه از این نقل‌ قول در وحله‌ی اول برداشت می‌شود، شیوه‌ی تحلیل و بررسی‌ افرادی چون بوکای می‌باشد. ظاهرا چنین نیست که این قبیل مدافعان اسلام ابتدا در جستجوی معنای طبیعی و حقیقی این قبیل آیات باشند. بلکه، تلاش این افراد اساسا آن است که معانی ذهنی و تخیلی خود را به متن آیات تحمیل نمایند، تا بدین واسطه بتوانند بر اشتباهاتِ فاحش موجود در قرآن، سرپوش بگذارند و حتی (در صورتِ امکان) این موارد را به‌عنوان یک معجزه‌ی علمی نیز به عوام قالب نمایند.

در واقع، آنچه از نقل‌قول بالا برمی‌آید آن است که بهترین مترجمان و مفسران قرآن جملگی در ترجمه‌ی واژه‌ی «عَلَقَة» به "خون بسته‌شده" در اشتباه بوده‌‌اند، و این اشتباه نیز تنها هنگامی هویدا شده که این معنای اجماعی از لحاظ علمی غیر قابل‌ قبول اعلام شده است. به دیگر سخن، تا پیش از اینکه مسلمانان متوجه ناسازگاری علم با این آیات نشده بودند، هیچ‌کدام از این مدافعان اسلام از نادرستی این ترجمه‌ها آگاهی نداشته‌اند. بر این اساس، اصلا بعید نیست که اگر پژوهش‌های علمی در آینده نادرستی نظریاتِ کنونی در مورد سیر تکامل جنین را نیز مردود اعلام کنند، بازهم شاهدِ ادعاهای نوینی از این قبیل مدافعان اسلام، راجع به معانی واژگانی چون «نَطْفَة»، «عَلَقَة» و «مُضْغَة» باشیم! آنچه اما در این میان باید "معجزه" خوانده شود، دیگر آیاتِ قرآن نیستند، بلکه تفاسیر و ادعاهای افرادی چون بوکای می‌باشند.

اما، حال بیاییم ترجمه‌ی آقای بوکای را فرضا و موقتا بپذیریم. باید دید که ایشان «عَلَقَة» یا همان "چیزی که می‌چسبد (یا آویزان است)" را به چه چیزی تعبیر کرده است. با رجوع به کتاب ایشان درمی‌یابیم که منظور او جنینی است که در حالتِ اولیه‌اش به دیواره‌ی رحم متصل می‌گردد.

البته، کوچکترین مشکلی که در اینجا به وجود می‌آید آن است که جنین به ‌صورت موقت به دیواره‌ی رحم (uterus) متصل نیست. بلکه، در طول هشت ماه و نیمی که تا به ‌دنیا آمدنش مانده، به رحم متصل می‌ماند. این در حالی است که طبق قرآن، «عَلَقَة» بودن جنین در رحم تنها یک حالتِ موقتی است که جای خود را به صورتِ دیگری، که «مُضْغَة» نامیده شده است، می‌دهد.

طبق ادعای آقای بوکای، جنین، در آیاتی چون المومنون ۱۴، به دلیل اتصالش به دیوار رحم، «عَلَقَة» نامیده شده است. در نتیجه، اینکه آمده که جنین در داخل رحم، از صورتِ «عَلَقَة» به چیز دیگری (که همان «مُضْغَة» باشد) تبدیل می‌گردد، منطقا به آن معنا خواهد بود که این اتصال از بین می‌رود. می‌بینیم که این تعبیرِ اختراعی جناب بوکای، نه‌ تنها معجزه‌ای را در قرآن ثابت نمی‌کند، بلکه تنها مشکل تازه‌ای را پیرامون این قبیل آیات به ‌وجود می‌آورد.

یکی دیگر از افرادی که تلاش داشته تا این اشاره‌های قرآن به مراحل تکامل جنین در رحم را علمی جلو دهد، Dr. Keith Moore ، پرفسورِ بازنشسته‌ی کالبدشناسی، می‌باشد. ایشان، با اینکه نه عرب‌ زبانند و نه تحصیلاتِ ویژه‌ای در زبان و ادبیات عرب دارند، ادعا کرده‌اند که واژه‌ی «عَلَقَة»، در این آیات را باید به مفهوم "چیزی به شباهت زالو" (leech-like appearance) تعبیر کرد. بر این اساس، او «عَلَقَة» را اشاره به جنین ۲۳ روزه، که پیرامون ۳ میلی‌متر طول دارد و به باور ایشان شبیه زالو است، دانست.



آنچه که برای نگارنده‌ی این نوشته جای بسی تعجب است، نبود هرگونه شباهت خاصی بین ظاهر یک جنین ۲۳ روزه و یک زالو می‌باشد!
آنطورکه عکسهای X-rayی جنین ۲۳ روزه نشان می‌دهند، شیار عصبی‌ ستون فقرات جنین در این مرحله هنوز باز است (تصویر)؛ درحالی‌که بدن زالو مطلقا فاقد چنین ویژگی‌ای است. همچنین، جنین در این شکل، دارای یک کیسه‌ی زرده‌ی شکمی (ventral yoke sac) بزرگ است (تصویر)، که مشابهِ آن نیز مطلقا در زالو دیده نمی‌شود.
می‌بینیم که این تعابیر اختراعی و ابداعی نیز، نه‌ تنها مشکلات این قبیل اشارات قرآن به نظام طبیعت را از بین نمی‌برند، بلکه تنها مشکلات جدیدی را بر متن آیین اسلام تحمیل می‌کنند.

ادامه دارد....





کمی تامل کنیم و قدری تفکر

هیچ نظری موجود نیست: