یکشنبه، شهریور ۱۰

پرسش بنیادی از دینداران و باورمندان ادیان


پرسش بنیادی از دینداران و باورمندان به ادیان این است که اگر باورهای آسمانی آنها درست است، چرا باید چنین چیزهایی که در باورهای پیشین و دیگر فرهنگ ها بوده است نادرست باشد؟

برای نمونه، "یهوه" در باور کلیمیان و مسیحیان، و "الله" در باور مسلمانان خدایی است با همه توانایی ها و دانایی ها؛ همتای یونانی آن، "زئوس" و همتای رومی آن، "ژوپیتر" است. خواندنی تر اینکه نام خدای رومی با خدای ادیان یکتاپرست سامی هم ریشه است: ژوپیتر یا یوپیتر یا ژوه یا یووه و یهوه همه از یک ریشه هستند.

شیطان و بویژه "ابلیس" آفریده ای است که جایگاهش جهنم و دوزج است. همتای یونانی آن، "هادس" و همتای رومی آن "پلوتو" نیز در جهانی همانند جهنم ابلیس زندگی می کنند و همان کارهای او را می کنند.

"براق" چارپای بالداری است که "فرستاده پایانی الله" با آن به آسمان و به دیدار "الله" می رود. همتای آن در یونان "آریون" و در روم، اسبی بالدار است به نام "پگاسوس"، در چین "کولیما"، و مغولی آن "تولپار" است. نمونه نوین آن را نیز می توان در داستان های "هری پاتر" دید.

کاری که ادیان سامی کرده اند، گردآوری همه آن خدایان و ایزدان در یک خدای یکتا و تنها و غمگین و خشمگین و سرخورده است که ناتوان از گفتن پشیمانی، به جای پذیرفتن کارهای نادرستی که کرده است، جاهایی را برای پاک کردن گناهان آفریده هایش می سازد.

نکته همچنان پابرجاست: باور به خدایی یکتا در آسمان، با چارپایی بالدار آسمان را پیمودن و شیطانی در دوزخ و جهنم برای آزار و کیفر مردگان و گناهکاران، به همان اندازه با ارزش و درست است که در دین ها و باورها و فرهنگ های دیگر درست و با ارزش است! با این جدایی که پرواز با اسب بالدار بسیار زیباتر و هنرمندانه تر از "معراج با چارپای بالدار" و به دیدار الله رفتن است.

حیوانی که محمد توصیف کرده در روایات که شب معراج با آن به مسجد الاقصی و سپس نزد الله عروج نموده و الله را دیدار کرده و با ایشان صحبت کرده ( داستانش رو بعدا عنوان می کنم بصورت روایت شده و با توضیحات پیرامون این توهم ).





کمی تامل کنیم و قدری تفکر

هیچ نظری موجود نیست: